تفاحیلغتنامه دهخداتفاحی . [ ت ُف ْفا ] (ص نسبی ) منسوب است به تفاح که سیب باشد. منسوب به تفاحه و آن نام شخصی است . (از انساب سمعانی ).
تفاحلغتنامه دهخداتفاح . [ ت ُف ْ فا ] (ع اِ) سیب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بمعنی سیب که میوه ٔ معروف است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). میوه ٔ معروف . ج ، تفافیح واحد آن تفاحة و تصغیر آن تفیفیحة. (از اقرب الموارد). به فارسی سیب نامند. شیرین او در اول گرم و در دویم تر. و ترش او در اول دوی
تفیاءةلغتنامه دهخداتفیاءة. [ ت َ ی ِ ءَ ] (ع مص ) سایه انداختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فیات الشجرة تفیاءة و فیاه تفیاءة؛ با سایه قرار داد او را و برگردانید او را. (از ناظم الاطباء). || حرکت دادن باد شاخه ها را. (از اقرب الموارد). || حرکت دادن زن موی خود را. (از اقرب ا
اشیاف تفاحیلغتنامه دهخدااشیاف تفاحی . [ اَش ْ ف ِ ت ُف ْ فا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) لطیفترین اشیاف است و عوارض سوء آن از همه کمتراست . برای مطلق قرحه ها و ضربان و غشاوة و بثور و ماده سودمندترین اشیاف است . (از تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ). و حکیم مؤمن آرد: بغایت لطیف و بیغایله و جهت قروح و ضربان و
یحیی سیبکلغتنامه دهخدایحیی سیبک . [ ی َح ْ یا ب َ ] (اِخ ) از شعرا و فضلای ملک خراسان است و در بسیاری از علوم و فنون ماهر بوده ، کتاب «شبستان خیال » و «حسن دل » به نثر و «تعبیر خواب » به نظم از آثار اوست . وی فتاحی ،تفاحی ، ضماری ، اسراری تخلص می کرد. از اشعار اوست :ای که دور لاله ساغر خالی از
اشیاف تفاحیلغتنامه دهخدااشیاف تفاحی . [ اَش ْ ف ِ ت ُف ْ فا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) لطیفترین اشیاف است و عوارض سوء آن از همه کمتراست . برای مطلق قرحه ها و ضربان و غشاوة و بثور و ماده سودمندترین اشیاف است . (از تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ). و حکیم مؤمن آرد: بغایت لطیف و بیغایله و جهت قروح و ضربان و