تغوطلغتنامه دهخداتغوط. [ ت َ غ َوْ وُ ] (ع مص ) حدث کردن . (تاج المصادر بیهقی ). در مغاکی رفتن قضای حاجت را و غایط کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): قضی الحاجةکاب
تقوتلغتنامه دهخداتقوت . [ت َ ق َوْ وُ ] (ع مص ) خورش ساختن ، یقال : فلان یتقوت بکذا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || خوردن : تقوت به و اقتات به اقتیاتاً؛ اکله . (از
تحوطلغتنامه دهخداتحوط. [ ت َ ] (ع اِ) سال سخت که فراگیرد شتران و گوسفندان را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). علم است برای سالی خشک که مالها را فراگیرد وآنها را به هلاکت رساند. (
تحوطلغتنامه دهخداتحوط. [ ت َ ح َوْ وُ ] (ع مص ) نگاه داشتن و پاس داشتن و تعهد کسی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط). نگاه داشتن و تعهد کسی کردن : فلان یتحوط اخاه
تخوطلغتنامه دهخداتخوط. [ ت َ خ َوْ وُ ](ع مص ) آمدن کسی را وقتی بعد وقتی . (منتهی الارب ). آمدن وقتی بعد وقتی مر کسی را. (ناظم الاطباء). آمدن وقتی بعد وقتی . (آنندراج ) (اقرب ال
تشوطلغتنامه دهخداتشوط. [ ت َ ش َوْ وُ ] (ع مص ) نیک راندن اسب را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نیک راندن اسب را تا مانده شود. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).