تغنیتلغتنامه دهخداتغنیت . [ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چالدران در بخش سیه چشمه ٔ شهرستان ماکو که 210 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
تقنیطلغتنامه دهخداتقنیط. [ ت َ ] (ع مص ) نومید گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تبنیتلغتنامه دهخداتبنیت . [ ت َ ] (ع مص ) خبر پرسیدن و بسیار سؤال کردن از کسی . (قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بنته ُ بکذا؛ ساکت کردن و غالب شدن او را بحجت . (از
تتنیتلغتنامه دهخداتتنیت . [ ت َ ] (ع مص ) نیکو بافتن . (ناظم الاطباء). تَتنِّی (بصیغه ٔ امر مؤنث )؛ یعنی نیکو بباف . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تسنیتلغتنامه دهخداتسنیت . [ ت َ ] (ع مص ) زیره در دیگ افکندن . (تاج المصادر بیهقی ). دیگ افزار در دیگ کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب المو
تعنیتلغتنامه دهخداتعنیت . [ ت َ ] (ع مص ) خوشه برآوردن انگور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). باانگور شدن مو. (از اقرب الموارد).
تبنیتلغتنامه دهخداتبنیت . [ ت َ ] (ع مص ) خبر پرسیدن و بسیار سؤال کردن از کسی . (قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بنته ُ بکذا؛ ساکت کردن و غالب شدن او را بحجت . (از
تتنیتلغتنامه دهخداتتنیت . [ ت َ ] (ع مص ) نیکو بافتن . (ناظم الاطباء). تَتنِّی (بصیغه ٔ امر مؤنث )؛ یعنی نیکو بباف . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تسنیتلغتنامه دهخداتسنیت . [ ت َ ] (ع مص ) زیره در دیگ افکندن . (تاج المصادر بیهقی ). دیگ افزار در دیگ کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب المو
تعنیتلغتنامه دهخداتعنیت . [ ت َ ] (ع مص ) خوشه برآوردن انگور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). باانگور شدن مو. (از اقرب الموارد).