تغمغملغتنامه دهخداتغمغم . [ ت َ غ َ غ ُ ] (ع مص ) سخن ناپیدا گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ) کلام ناپیدا و آواز و بانگ دلاوران در کارزا
تقمقملغتنامه دهخداتقمقم . [ ت َ ق َ ق ُ ] (ع مص ) در آب درآمدن و فرورفتن در آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). در آب فرورفتن و غرق شدن . (از اقرب الموارد). || برشدن گ
تغمیملغتنامه دهخداتغمیم . [ ت َ ] (ع مص ) نیک بپوشانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). پوشانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تمغمغلغتنامه دهخداتمغمغ. [ ت َ م َ م ُ ] (ع مص ) به اندک گیاه رسیدن . || به فربهی در آمدن شتران . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تبغملغتنامه دهخداتبغم . [ ت َ ب َغ ْ غ ُ ] (ع مص ) بانگ کردن آهو و شتر و گاو دشتی و بز کوهی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
تتمملغتنامه دهخداتتمم . [ ت َت َم ْ م ُ ] (ع مص ) شکافته شدن بی آنکه جدا گردد یا شکافته از هم جدا گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): تتمم الشی ٔ؛ شکافته شد بی آنکه آشکار گر
تأمملغتنامه دهخداتأمم .[ ت َ ءَم ْ م ُ ] (ع مص ) مادر گرفتن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مادر خواندن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || قصد کردن چیزی را.
من من کردنلغتنامه دهخدامن من کردن . [ م ِ م ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) صریح نگفتن . تمجمج . تجمجم . تغمغم . (یادداشت مرحوم دهخدا). منگ منگ کردن . جویده جویده و نوعی تودماغی حرف زدن . کلمات
تغمیملغتنامه دهخداتغمیم . [ ت َ ] (ع مص ) نیک بپوشانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). پوشانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تمغمغلغتنامه دهخداتمغمغ. [ ت َ م َ م ُ ] (ع مص ) به اندک گیاه رسیدن . || به فربهی در آمدن شتران . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تبغملغتنامه دهخداتبغم . [ ت َ ب َغ ْ غ ُ ] (ع مص ) بانگ کردن آهو و شتر و گاو دشتی و بز کوهی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
تتمملغتنامه دهخداتتمم . [ ت َت َم ْ م ُ ] (ع مص ) شکافته شدن بی آنکه جدا گردد یا شکافته از هم جدا گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): تتمم الشی ٔ؛ شکافته شد بی آنکه آشکار گر