تغضفلغتنامه دهخداتغضف . [ ت َ غ َض ْ ض ُ ] (ع مص ) پوشیدن شب کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): تغضف علینا اللیل ؛ مال و البسنا. (از اقرب الموارد). || پیش آمدن دن
تضفیتلغتنامه دهخداتضفیت . [ ت َ ی َ ] (ع اِ) (اصطلاح عروض ) مأخوذ از ضفو یعنی تمام . شمس قیس رازی آرد: و همان عروضی متکلف بجای فاع ، متحرکی و دو ساکن بر فاعلاتن افزوده است وآن ر
تضفیرلغتنامه دهخداتضفیر. [ ت َ ] (ع مص ) موی بافتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بهم بافتن موی . (از اقرب الموارد).
تغافل زدنلغتنامه دهخداتغافل زدن . [ ت َ ف ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) غفلت ورزیدن و توجه نکردن . (از آنندراج ). تغافل کردن : شیفتگی وبیهوشی برادرش می دید [سلطان محمود] و بر تغافل می زدتا آن
متغضفلغتنامه دهخدامتغضف . [ م ُ ت َ غ َض ْ ض ِ ] (ع ص ) خمنده و دو تا و کژ شونده . (آنندراج ). خمیده شده و دوتا شده . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به ت
تضفیتلغتنامه دهخداتضفیت . [ ت َ ی َ ] (ع اِ) (اصطلاح عروض ) مأخوذ از ضفو یعنی تمام . شمس قیس رازی آرد: و همان عروضی متکلف بجای فاع ، متحرکی و دو ساکن بر فاعلاتن افزوده است وآن ر
تضفیرلغتنامه دهخداتضفیر. [ ت َ ] (ع مص ) موی بافتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بهم بافتن موی . (از اقرب الموارد).