تغربلغتنامه دهخداتغرب . [ ت َ غ َرْ رُ ] (ع مص ) از سوی غرب آمدن . || دوری گزیدن . و دور رفتن و جدا شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به غربت
تقربلغتنامه دهخداتقرب . [ ت َق َرْ رُ ] (ع مص ) نزدیکی جستن . (دهار). نزدیکی جستن بچیزی و چنین است تقرب الی اﷲ تعالی بشی ٔ؛ یعنی نزدیکی جست بخدای بوسیله ٔ آن چیز. (منتهی الارب )
تارباملغتنامه دهخداتاربام . (اِمرکب ) صبح نخست ، صبح زود که هنوز هوا تاریک باشد. صبحی که هنوز تاریکی بر روشنی غلبه دارد. تاریک روشن . گرگ و میش . هوای صبح پس از دمیدن سپیده : سپید
تارباگاتایلغتنامه دهخداتارباگاتای . (اِخ ) (جبال ...) ناحیه ٔ کوهستانی در مغرب مغولستان : سهم «اوگتای » ولیعهد چنگیز از همه کمتر بود و انحصار داشت بناحیه ٔ جبال «تارباگاتای » و اطراف
تاربایلغتنامه دهخداتاربای . (اِخ ) ایلچی پادشاه ایغور بنزد چنگیزخان : اتراک ایغور امیر خود را «ایدی قوت » خوانند و معنی آن خداوند دولت باشد... چون چنگزخان بر بلاد ختای مستولی گشت
تاربیشولغتنامه دهخداتاربیشو. (اِخ ) یکی از شهرهای دولت آشور که بدست هوخ شتر غارت شد: چون حاکم بابل که ... از اطاعت دولت آشور بیرون شده و به آن دولت حملاتی برده بود، هوخ شترهم لشکر
دوری گزیدنلغتنامه دهخدادوری گزیدن . [ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) طمس . تغرب . طلب . (منتهی الارب ). دوری کردن . دوری نمودن . جدایی خواستن . دوری جستن . اجتناب ورزیدن . تجنب . مجانبت . (از یا