تعیبلغتنامه دهخداتعیب . [ ت َ ع َی ْ ی ُ ] (ع مص ) عیب کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). تعییب . (از اقرب الموارد). به عیب نسبت دادن چیزی را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب المو
تایبلغتنامه دهخداتایب . [ ی ِ ] (ع ص ) بازگردنده از گناه . (فرهنگ دهار). تائب ، نعت است از توبه : گاه آن آمد که عاشق برزند لختی نفس روز آن آمد که تایب رای زی صهبا کند. منوچهری .
تایب آبادلغتنامه دهخداتایب آباد. [ ی ِ ] (اِخ ) تایاباد. تایباد. طایباد. طیبات . تائب آباد. رجوع به تایاباد و تایباد شود.
تایب آبادیلغتنامه دهخداتایب آبادی . [ ی ِ ] (اِخ ) زین الدین ابوبکر تایب آبادی . رجوع به تایبادی شود.
تایب آبادیلغتنامه دهخداتایب آبادی . [ ی ِ ] (ص نسبی ) منسوب به تایب آباد. رجوع به تایب آباد و ماده ٔ بعد شود.
تایبادلغتنامه دهخداتایباد. (اِخ )قریه ای است از باخرز و از آن جا است عارف مرشد شیخ زین الدین پیر امیر تیمور صاحب قران ، و اصل در آن تایب آباد بوده و تایباد مخفف آن است . (انجمن آر
تایبادیلغتنامه دهخداتایبادی . (اِخ ) تایب آبادی ، زین الدین ابوبکر تایبادی . در علوم ظاهری شاگرد نظام الدین هروی بود و از شیخ الاسلام احمد النامقی تربیت روحانی یافت و ملازمت تربت م
متعیبلغتنامه دهخدامتعیب . [ م ُ ت َ ع َی ْ ی ِ ] (ع ص )عیب کننده . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ملامت کننده و متهم سازنده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تعیب شود.
تعییبلغتنامه دهخداتعییب . [ ت َع ْ ] (ع مص ) معیوب کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). عیبناک ساختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || به عیب منسوب
تایب آبادلغتنامه دهخداتایب آباد. [ ی ِ ] (اِخ ) تایاباد. تایباد. طایباد. طیبات . تائب آباد. رجوع به تایاباد و تایباد شود.
تایب آبادیلغتنامه دهخداتایب آبادی . [ ی ِ ] (اِخ ) زین الدین ابوبکر تایب آبادی . رجوع به تایبادی شود.
تایب آبادیلغتنامه دهخداتایب آبادی . [ ی ِ ] (ص نسبی ) منسوب به تایب آباد. رجوع به تایب آباد و ماده ٔ بعد شود.