تعمقلغتنامه دهخداتعمق . [ ت َ ع َم ْ م ُ ] (ع مص ) دور درشدن . (تاج المصادر بیهقی ). دور درشدن در چیزی . (زوزنی ). دور اندیشیدن در سخن و در کار و به مغ سخن رسیدن . یقال : تعمق ف
تعمقفرهنگ مترادف و متضاد۱. استقصا، بررسی، تامل، تتبع، تحقیق، تدقیق، تفکر، ژرفاندیشی، غور، ۲. غوص ۳. ژرف اندیشیدن، غور کردن ۴. فرورفتن ۵. غوض رفتن
تعمقدیکشنری فارسی به انگلیسیcalculation, consideration, contemplation, deliberation, meditation, ruminnation
ترمغز گشتنلغتنامه دهخداترمغز گشتن . [ ت َ م َ گ َ ت َ ] (اِ مرکب ) آب به بینی افتادن . تر شدن بینی چنانکه به عطسه افتد : از گرد راهش آسمان ترمغز گشته آنچنان کز عطسه ٔ مغزش جهان پر مشک
تعمدلغتنامه دهخداتعمد. [ ت َ ع َم ْ م ُ ] (ع مص ) قصد چیزی کردن . (زوزنی ) (از اقرب الموارد). آهنگ کردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || به
تعمیشلغتنامه دهخداتعمیش . [ ت َ ] (ع مص ) فربه گردانیدن و بحال نمودن جسم بیمار را. || بقصد در کاری غفلت نمودن . || اصلاح و دور کردن عمش را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب
تعمجلغتنامه دهخداتعمج . [ ت َ ع َم ْ م ُ] (ع مص ) بر خویشتن پیچیدن . (تاج المصادر بیهقی ). پیچیدن . (زوزنی ). پیچ پیچان رفتن . یقال : تعمجت الحیة؛ ای تلوت فی مرها؛ پیچید آن مار.
تعمللغتنامه دهخداتعمل . [ ت َ ع َم ْ م ُ ] (ع مص ) رنج بردن در کار. (تاج المصادر بیهقی ). سختی کشیدن جهت کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || عنایت و کوشش ک
ترمغز گشتنلغتنامه دهخداترمغز گشتن . [ ت َ م َ گ َ ت َ ] (اِ مرکب ) آب به بینی افتادن . تر شدن بینی چنانکه به عطسه افتد : از گرد راهش آسمان ترمغز گشته آنچنان کز عطسه ٔ مغزش جهان پر مشک
تعمدلغتنامه دهخداتعمد. [ ت َ ع َم ْ م ُ ] (ع مص ) قصد چیزی کردن . (زوزنی ) (از اقرب الموارد). آهنگ کردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || به
تعمیشلغتنامه دهخداتعمیش . [ ت َ ] (ع مص ) فربه گردانیدن و بحال نمودن جسم بیمار را. || بقصد در کاری غفلت نمودن . || اصلاح و دور کردن عمش را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب
تعمجلغتنامه دهخداتعمج . [ ت َ ع َم ْ م ُ] (ع مص ) بر خویشتن پیچیدن . (تاج المصادر بیهقی ). پیچیدن . (زوزنی ). پیچ پیچان رفتن . یقال : تعمجت الحیة؛ ای تلوت فی مرها؛ پیچید آن مار.
تعمللغتنامه دهخداتعمل . [ ت َ ع َم ْ م ُ ] (ع مص ) رنج بردن در کار. (تاج المصادر بیهقی ). سختی کشیدن جهت کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || عنایت و کوشش ک