تعلل کردنلغتنامه دهخداتعلل کردن . [ ت َ ع َل ْ ل ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عذر انگیختن . بهانه آوردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تأخیر کردن . سستی کردن . و رجوع به تعلل و ماده ٔ قبل شو
تعلللغتنامه دهخداتعلل . [ ت َ ع َل ْ ل ُ ] (ع مص ) مشغول داشتن در کار یابسنده کردن به آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مشغول شدن به کاری . (آنندراج ). || رو
پلاتهلغتنامه دهخداپلاته . [ پْلا / پ ِ ت ِ ] (اِخ ) نام یکی از شهرهای بئوسیا بوده است که پزانیاس و اریستیدس در آنجا بر ماردنیوس سردار ایرانی غالب آمدند (479 ق . م .) پلاته در زما
ابوشجاعلغتنامه دهخداابوشجاع . [ اَ ش ُ ] (اِخ ) روذراوری . محمّدبن الحسین بن محمّدبن عبداﷲبن ابراهیم همدانی ملقب به ظهیرالدین مؤیدالدوله صفی امیرالمؤمنین . او یکی از وزرای بنی عب
یلغتنامه دهخدای . [ ای ] (پسوند) به آخر کلمه درآید و نشانه ٔ وحدت باشد. یاء نشانه ٔ وحدت نیز از یاآت مجهول است و به معنی «یک » و «یکی » و «یکتن » باشد. مانند فقیری یا کتابی ی
مُوس مُوسگویش گنابادی در گویش گنابادی در گویش گنابادی به تعلل کردن در انجام کاری و صبر و تفکر بیش از حد قبل از انجام کار گویند.
گشاده میانلغتنامه دهخداگشاده میان . [ گ ُ دَ / دِ ] (ص مرکب ) آنکه در کاری تعلل ورزد. (فرهنگ فارسی معین ).- گشاده میان بودن از خدمت ؛ در خدمت تعلل کردن . کوتاهی کردن در خدمت : اگر گش