تعظیماًلغتنامه دهخداتعظیماً. [ ت َ م َن ْ ] (ق ) از روی عظمت و بزرگی : تعظیماً لشأنه ؛ از جهت بزرگواری شأن و مرتبه ٔ او. (ناظم الاطباء).
تعظیم داشتنلغتنامه دهخداتعظیم داشتن .[ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) بزرگداشت . عزیز و گرامی داشتن .تکریم کردن . احترام کردن . محترم داشتن : دون تر از مرد دون کسی بمدارگرچه دارند هر کسش تعظیم .
تعظیم کردنلغتنامه دهخداتعظیم کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) توقیر نمودن و احترام کردن . (ناظم الاطباء). بزرگداشت . بزرگ داشتن : شاه دید او را و بس تعظیم کردمخزن زر را بدو تسلیم کرد.
تعظیملغتنامه دهخداتعظیم . [ت َ ] (ع مص ) بزرگ داشتن و بزرگ گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). بزرگ داشتن و بزرگ کردن . (زوزنی ). بزرگ داشتن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). بز
تعلیماتلغتنامه دهخداتعلیمات . [ ت َ ] (از ع ، اِ) در فارسی امروز درس وچیزهای آموختنی . (ناظم الاطباء). آموزش : - تعلیمات دینی ؛ درس شرعیات و علوم دینی .- تعلیمات عالیه ؛ آموزش عا
تکریماتلغتنامه دهخداتکریمات . [ ت َ ] (ع اِ) تعظیمات و توقیرات و احترامات و تسلیمات . (ناظم الاطباء). رجوع به تکریم شود.
باسهلغتنامه دهخداباسه . [ س ْ س َ ] (اِخ ) شهر مکه ٔ معظمه زادهااﷲ شرفا و تعظیما. (ناظم الاطباء). باسة و البساسه از نامهای مکه شرفهااﷲ تعالی است . (تاج العروس ). مکه معظمه و بَس
بیت الغتنامه دهخدابیت ا. [ ب َ تُل ْ لاه ] (اِخ ) بیت الحرام . (آنندراج ). کعب . بیت اﷲ الحرام زاده اﷲ تشریفاً و تعظیماً. (منتهی الارب ). بیت الدعا. (مجموعه ٔ مترادفات ص 342). بی
رجبلغتنامه دهخدارجب . [ رَ ج َ ] (ع اِ) ماه هفتم از سال تازیان ، و آن رارجب مضر هم گویند لأنهم کانوا اشد تعظیماً له . ج ، اَرجاب ، اَرْجُب ، رِجاب ، رُجوب ، رَجَبات . (از منته
موسیولغتنامه دهخداموسیو. [ م ُ ی ُ ] (فرانسوی ،اِ) مسیو. آقا. و این لفظ را تعظیماً و احتراماً ماقبل نام کسی آرند. (از آنندراج ). و رجوع به مسیو شود. || در تداول عوام مطلق فرنگی و