تعذرلغتنامه دهخداتعذر. [ ت َ ع َذْ ذُ ] (ع مص ) استوار نگردیدن امر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). استوار نگردیدن و مشکل و دشوار و تنگ شدن کار. (از اقرب الموارد). || ممتنع بودن
تاذریلغتنامه دهخداتاذری . [ ] (اِخ ) ابن اسطین النصرانی . از منشیان هشام بن عبدالملک بود، و وی او را تقلد دیوان حمص داد. (کتاب الوزراء والکتاب ص 38).
تبذرلغتنامه دهخداتبذر. [ ت َ ب َذْ ذُ ] (ع مص ) تبذر چیزی از دست کسی ؛ پراکنده شدن آن . (از اقرب الموارد) : چو عمر دادی دنیا بده که خوش نبودبصد خزینه تبذر بدانگی استقصا. خاقانی
تحذرلغتنامه دهخداتحذر. [ ت َ ح َذْ ذُ ] (ع مص ) تحرز. (اقرب الموارد). پرهیز کردن . (قطر المحیط). رجوع به تحرز شود.
تخذرفلغتنامه دهخداتخذرف . [ ت َ خ َ رُ ] (ع مص ) انداختن هسته های خرما را به کسی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از المنجد) (ناظم الاطباء). || پاره پاره شدن جامه . (اقرب ا
تذریبلغتنامه دهخداتذریب . [ ت َ ] (ع مص ) تیز کردن . (تاج المصادر بیهقی ). تیز کردن شمشیر و مانند آن . (اقرب الموارد). تیز کردن شمشیر. (المنجد). تیز کردن سنان را. (منتهی الارب )
بارپوشلغتنامه دهخدابارپوش .(اِ مرکب ) جامه که بر بار پوشند تا از صدمت باران وآفتاب مصون ماند. || ظاهراً بالاپوش : و سواران بر عقب می آمدند و موضعی که جواز تعذرزیادت داشت بارپوشها
اسملغتنامه دهخدااسم . [ اِ / اُ ] (ع اِ) اسم نزد بصریان معتل اللام مشتق از سمو بمعنی علو [ است ] بدلیل امثله ٔ اشتقاق او چون سمی یسمی تسمیة. و سمی در تصغیر و اسماء در جمع تکسیر
حجت آوردنلغتنامه دهخداحجت آوردن . [ ح ُج ْ ج َ وَ دَ ] (مص مرکب ) دلیل آوردن . احتجاج . استدلال . ادلاء. (تاج المصادر بیهقی ) (مهذب الاسماء) (ترجمان القرآن عادل بن علی ) تعاکظ. (منته
خیلیلغتنامه دهخداخیلی . [ خ َ / خ ِ ] (ق ) بسیار. بس . فراوان . بغایت . بی نهایت . (ناظم الاطباء). بسیار مطلق . (یادداشت مؤلف ). این کلمه به این معنی مستعمل قدماء نبوده است و ا
دشخوار شدنلغتنامه دهخدادشخوار شدن . [ دُ خوا / خا ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دشوار شدن . سخت شدن . صعب گشتن . استصعاب . اعتیاص . (تاج المصادر بیهقی ). اعیاء. اقذعلال . التباث . تعذّر. (المصا