تعبیلغتنامه دهخداتعبی . [ ت َ ع َب ْ بی ] (ع مص ) آراستن و آماده کردن لشکر و سامان آن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به تعبیة شود.
تعبیلغتنامه دهخداتعبی ٔ. [ ت َ ] (ع مص ) تعبئة. (منتهی الارب ). آماده و ساخته کردن سامان لشکررا. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعبئة و تعبیة شود.
تابیلغتنامه دهخداتابی . (اِخ ) یکی از شعرای عثمانی است از اهالی استانبول و پدرش یکی از درویشان امیر بخاری بوده در طریق علمی مشی کرده در برخی از بلاد بمنصب قضاوت منصوب شده و در ط
تابیلغتنامه دهخداتابی . (حامص ) در ترکیبات حاصل مصدر (اسم معنی ) سازد: رسن تابی ، ریسمان تابی ، زه تابی ، خوش تابی ، بدتابی ، بی تابی ، سرتابی ، زهتابی ، پرتابی ، کم تابی ، آهن
تأبیفرهنگ انتشارات معین(تَ أَ بّ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) سرکشی کردن ، سرباز زدن . 2 - (اِمص .) سرکشی ، گردنکشی .
تعبیه ساختنلغتنامه دهخداتعبیه ساختن . [ ت َ ی َ / ی ِ ت َ ] (مص مرکب ) مرتب ومنظم کردن و قرار دادن . (ناظم الاطباء) : دیر است که بر چرخ همین تعبیه سازندهفت اختر سیاره در این شغل و در ا
تعبیه شدنلغتنامه دهخداتعبیه شدن . [ ت َ ی َ / ی ِ ش ُ دَ ](مص مرکب ) واقع شدن و قرار گرفتن . (ناظم الاطباء).
تعبیدلغتنامه دهخداتعبید. [ ت َ ] (ع مص ) رمیدن و گریختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دیری نکردن در کار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شتافتن
تعبیر رفتنلغتنامه دهخداتعبیر رفتن . [ ت َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) تعبیر شدن : دیدم بخواب خوش که بدستم پیاله بودتعبیر رفت و کار به دولت حواله بود.حافظ.
تعبیر زدنلغتنامه دهخداتعبیر زدن . [ ت َ زَ دَ ] (مص مرکب ) تعبیر کردن : تعبیر خواب بر که زنم هر شبی ز توخوابی دروغ راست کنم بهر جان خویش .امیرخسرو (از آنندراج ).
تعبیةلغتنامه دهخداتعبیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) تعبئة. (اقرب الموارد). لشکر بترتیب بداشتن جنگ را. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). تَعَبّی . (منتهی الارب ).آراستن و آماده کردن لشکر و
تعبیه ساختنلغتنامه دهخداتعبیه ساختن . [ ت َ ی َ / ی ِ ت َ ] (مص مرکب ) مرتب ومنظم کردن و قرار دادن . (ناظم الاطباء) : دیر است که بر چرخ همین تعبیه سازندهفت اختر سیاره در این شغل و در ا
تعبیه شدنلغتنامه دهخداتعبیه شدن . [ ت َ ی َ / ی ِ ش ُ دَ ](مص مرکب ) واقع شدن و قرار گرفتن . (ناظم الاطباء).
تعبیدلغتنامه دهخداتعبید. [ ت َ ] (ع مص ) رمیدن و گریختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دیری نکردن در کار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شتافتن
تعبیر رفتنلغتنامه دهخداتعبیر رفتن . [ ت َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) تعبیر شدن : دیدم بخواب خوش که بدستم پیاله بودتعبیر رفت و کار به دولت حواله بود.حافظ.