تعاهدلغتنامه دهخداتعاهد. [ ت َ هَُ ] (ع مص )تیمار داشتن و نگاهداشت امور نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تفقد و تحفظ. (اقرب الموارد). || با یکدیگر عقد بستن . (زوزنی ). با ی
تعاهدفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. با هم عهد بستن؛ پیمان بستن؛ همعهد شدن.۲. به کاری یا امری توجه و رسیدگی کردن.
تجاهدلغتنامه دهخداتجاهد. [ ت َ هَُ ] (ع مص ) بسیار کوشش کردن و قدرت و توانایی را کار بستن . (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اجتهاد. (زوزنی ). ||
تزاهدلغتنامه دهخداتزاهد. [ ت َ هَُ ](ع مص ) حقیر شمردن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه ) (از اقرب الموارد) (از المنجد).
تشاهدلغتنامه دهخداتشاهد. [ ت َ هَُ ] (ع مص ) با هم گواهی دادن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). گواهی دادن با هم . (ناظم الاطباء). || با هم حاضر شدن و ملاقات کردن . (غیاث اللغات ) (آن
تعادلغتنامه دهخداتعاد. [ ت َ عادد ] (ع مص ) زائد از هزار بودن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). تعدد. (اقرب الموارد): القوم یتعادون علی الف ؛ یعنی آنها زائدن
تعادللغتنامه دهخداتعادل . [ ت َ دُ ] (ع مص ) با یکدیگر راست آمدن . (زوزنی ، یادداشت مرحوم دهخدا). با یکدیگر برابر شدن . (آنندراج ). هم سنگی . با یکدیگر راحت شدن . با هم برابر شدن
تعاقدلغتنامه دهخداتعاقد. [ ت َ ق ُ ] (ع مص ) تعاهد. (زوزنی ) (اقرب الموارد). با یکدیگر عهد بستن . (زوزنی ). با همدیگر عهد و پیمان نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). با همدیگر
تخاوذلغتنامه دهخداتخاوذ. [ ت َ وُ ] (ع مص )با هم عهد و پیمان بستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تعاهد. (قطر المحیط) (اقرب الموارد).
تیمار داشتنلغتنامه دهخداتیمار داشتن . [ ت َ ](مص مرکب ) اهتمام . اعتناء. تعاهد. تعهد کردن . پرستاری کردن . مواظبت کردن . مراقبت کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). توجه داشتن . (ناظم الا
عهد کردنلغتنامه دهخداعهد کردن . [ ع َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ضمانت کردن و شرط نمودن . (ناظم الاطباء). شرط کردن . || وعده دادن . وعده کردن . تعاهد. معاهده کردن . پیمان بستن : اکنون باید
تواثقلغتنامه دهخداتواثق . [ ت َ ث ُ ] (ع مص ) با یکدیگر استواری کردن . (زوزنی ). بهم استوار کردن . (دهار). با یکدیگر استوارکردن در چیزی . (آنندراج ). تعاهد. (اقرب الموارد).