تعارض فرهنگیculture conflictواژههای مصوب فرهنگستاننزاع حاکم بر روابط متقابل افراد یا گروهها در جامعه که ریشه در اختلاف فرهنگی آنها دارد
تعارضلغتنامه دهخداتعارض . [ ت َ رُ ] (ع مص ) یکدیگر را پیش آمدن . (زوزنی ).خلاف یکدیگر آمدن خبر و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). معارضه کردن یکی با دیگری . (از
تعارضفرهنگ مترادف و متضاد۱. اختلاف، تخالف، تعاند، خلافورزی، دشمنی، ستیز، عناد، عنادورزی، کشمکش، معارضه ۲. خلافورزی کردن، متعرض شدن ۳. ناسازگاری
تعارضواژهنامه آزادتَعارُض:متعرض ومزاحم شدن, باهم خلاف کردن, اختلاف داشتن 1 -( مصدر ) خلاف یکدیگر ورزیدن متعرض یکدیگر شدن با هم اختلاف داشتن . 2 - ( اسم ) خلاف ورزی معارضه . جمع:ت
همسازی فرهنگیaccommodation of cultureواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در طی آن افراد ارزشها و باورهای فرهنگی جامعة میزبان را، ضمن حفظ فرهنگ خانوادگی خود، میپذیرند و روابط متقابل میان افراد و گروهها در جهت کاهش یا رفع
فرهنگ فردگرایانهindividualistic cultureواژههای مصوب فرهنگستانفرهنگی که در آن افراد خود را مستقل از دیگران میدانند و برای منافع فردی خود تلاش میکنند؛ منافعی که لزوماً در تعارض با منافع جمعی نیست
روان پریشیفرهنگ انتشارات معین( ~. پَ) (حامص .) برهم - خوردگی تعادل روانی که به سازمان شخصیت بیمار آسیب می رساند و به صورت نا راحتی ، ناتوانی یا تعارض با فرهنگ و رفتار پذیرفته شده در جامعه
متعارضلغتنامه دهخدامتعارض . [ م ُ ت َ رِ ](ع ص ) خبر و جز آن که خلاف یکدیگر آید. (آنندراج ). برخلاف یکدیگر. برعکس و مخالف و متضاد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموار
تابعیتلغتنامه دهخداتابعیت . [ ب ِ عی ی َ ] (مص جعلی ، اِمص ) پیروی و اطاعت کردن . (فرهنگ نظام ). تابع بودن . پیرو بودن . || از رعایای یک ملک ودولت بودن . از تبعه ٔ مملکتی محسوب شد