تعارض توزیعیdistributive conflictواژههای مصوب فرهنگستانتعارض میان افراد جامعه ناشی از چگونگی توزیع، و اینکه چه کسی چه چیز را به چه مقدار به دست میآورد
تعارضلغتنامه دهخداتعارض . [ ت َ رُ ] (ع مص ) یکدیگر را پیش آمدن . (زوزنی ).خلاف یکدیگر آمدن خبر و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). معارضه کردن یکی با دیگری . (از
تعارضفرهنگ مترادف و متضاد۱. اختلاف، تخالف، تعاند، خلافورزی، دشمنی، ستیز، عناد، عنادورزی، کشمکش، معارضه ۲. خلافورزی کردن، متعرض شدن ۳. ناسازگاری
تعارضواژهنامه آزادتَعارُض:متعرض ومزاحم شدن, باهم خلاف کردن, اختلاف داشتن 1 -( مصدر ) خلاف یکدیگر ورزیدن متعرض یکدیگر شدن با هم اختلاف داشتن . 2 - ( اسم ) خلاف ورزی معارضه . جمع:ت
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) تکودار. اباقاخان میل داشت که پس از او پسرش ارغون ایلخان شود ولی چون این ترتیب با یاسانامه ٔ چنگیزی که سلطنت را حق ارشد شاهزادگان زنده می
پراکندنلغتنامه دهخداپراکندن . [ پ َ ک َ دَ ] (مص ) نثار کردن . نشر. قشع. بَث ّ. بعث . تفریق . تفرقه . تشعیث (موی و جز آن ). اِشتات . پریشیدن . پریشان کردن . طحطحه . ذعذعه . ذَرذره
آرایشلغتنامه دهخداآرایش . [ ی ِ ] (اِمص ، اِ) (از پهلوی آرایشن ) اسم مصدر آراستن . زیب . زینت . تدبیج . زیور. جمال . زَین . زبرج . حلیه . (دهّار). زهره . تنقیش . زخرف . تجمل . تز
پراکندهلغتنامه دهخداپراکنده . [ پ َ ک َ / دَ / دِ ] (ن مف . ق ) متفرّق . کراشیده . متشتت . شَذَرمَذَر. مذرورة. منثور. نَشَر. منتشر. منتشره . پریشان . مُنفّض . مَبثوث . مُنْبّث . بَ
تالغتنامه دهخداتا. (اِ) پهلوی ، tak عدد. شماره : عاصم هفت تا تیر داشت و به هرتائی مردی رابکشت . (کشف الاسرار ج 1 ص 548 از فرهنگ فارسی معین ).گاهی در شماره کردن بعدد، «تا» الحا