تعادل شیمیاییchemical equilibriumواژههای مصوب فرهنگستانشرایطی که در آن سرعت رفت یک واکنش شیمیایی با سرعت برگشت آن برابر است
تعادللغتنامه دهخداتعادل . [ ت َ دُ ] (ع مص ) با یکدیگر راست آمدن . (زوزنی ، یادداشت مرحوم دهخدا). با یکدیگر برابر شدن . (آنندراج ). هم سنگی . با یکدیگر راحت شدن . با هم برابر شدن
تعادلفرهنگ مترادف و متضاد۱. اعتدال، بالانس، برابری، تساوی، تراز، ترازمندی، توازن، معادله، موازنه، همانی، همچندی ۲. برابر شدن، معادلبودن
تعادلدیکشنری فارسی به انگلیسیbalance, composure, counterpoise, equanimity, equation, equilibrium, equipoise, temperance
تعادلفرهنگ انتشارات معین(تَ دُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) با هم برابر شدن . 2 - (اِمص .) برابری . 3 - هنگامی جسمی در تعادل است که منتجة همة نیروهای وارد بر آن برابر صفر باشد (فیزیک ). 4 - و
بالانسفرهنگ انتشارات معین[ فر. ] ( اِ.) 1 - تعادل . 2 - دستگاهی برای اندازه گیری جرم یا وزن ، ترازو. (فره ). 3 - حالتی در یک واکنش شیمیایی که در آن واکنش دهنده ها و فرآورده های واکنش از
بالنلغتنامه دهخدابالن . [ ل ُ ] (فرانسوی ، اِ) محفظه ٔ کروی شکل توخالی از پارچه یا چرم . گلوله های توخالی از پارچه یا چرم که برای تحقیقات هواشناسی و فضایی و تعیین جهت باد به طبق