تذرلغتنامه دهخداتذر. [ ت َ ذَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سنخواست ، در بخش اسفراین شهرستان بجنورد که در 50هزارگزی باختر اسفراین و بر سر راه مالروعمومی میان آباد به جاجرم قرار دا
تزرلغتنامه دهخداتزر. [ ت َ زَ ] (اِ)خانه ٔ تابستانی و ییلاقی . || کرسی مملکت وتختگاه . (ناظم الاطباء). و رجوع به تجر و طزر شود.
طزرلغتنامه دهخداطزر. [ طَ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کاه بخش داورزن شهرستان سبزوار در 37هزارگزی خاور داورزن و 3هزارگزی جنوب جاده ٔ شوسه ٔ عمومی . جلگه ، معتدل با 327 تن سکنه
طزرلغتنامه دهخداطزر. [ طَ زَ ] (اِخ ) شهری است در مرج القلعة که از آنجا تا جاده ٔ عمومی خراسان یک مرحله (منزل ) مسافت است . (از معجم البلدان ). و رجوع به معنی اسمی همین کلمه شو
تظرفلغتنامه دهخداتظرف . [ ت َ ظَرْ رُ ] (ع مص ) ظرافت نمودن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بتکلّف زیرکی نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). زیرکی نمودن .
تظرمطلغتنامه دهخداتظرمط. [ ت َ ظَ م ُ ] (ع مص ) در گل و لای افتادن و آلوده گردیدن در آن . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). در گل افتادن . (از اقرب الموارد).
تظریبلغتنامه دهخداتظریب . [ ت َ ] (ع مص ) سخت و درشت گردیدن سم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تظرففرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. زیرکی نمودن.۲. خود را زیرک و نکتهسنج وانمود ساختن.۳. ظرافت نمودن.
تظرفلغتنامه دهخداتظرف . [ ت َ ظَرْ رُ ] (ع مص ) ظرافت نمودن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بتکلّف زیرکی نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). زیرکی نمودن .
تظرمطلغتنامه دهخداتظرمط. [ ت َ ظَ م ُ ] (ع مص ) در گل و لای افتادن و آلوده گردیدن در آن . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). در گل افتادن . (از اقرب الموارد).
تظریبلغتنامه دهخداتظریب . [ ت َ ] (ع مص ) سخت و درشت گردیدن سم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
فضای توپولوژیکی متناهیوارfinitistic topological spaceواژههای مصوب فرهنگستانیک فضای توپولوژیکی که هر پوشش باز آن یک تظریف متناهیبُعد داشته باشد