تاله ورانلغتنامه دهخداتاله وران . [ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلاتزران بخش رزاب شهرستان سنندج . در 32 هزارگزی شمال خاور رزاب و 9هزارگزی باختر شوسه ٔ مریوان به سنندج واقع است . سر
تالهللغتنامه دهخداتالهل . [ هََ ل َ ] (اِخ ) از طوایف مغرب هند طبق نوشته ٔ سنگهت . رجوع به ماللهند بیرونی ص 155 شود.
تالةلغتنامه دهخداتالة. [ ل َ ] (ع اِ) خرمابن ریزه و نهال آن که بریده یا کنده بجای دیگر نشانند. ج : تال . (منتهی الارب ). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.
تبله کردنلغتنامه دهخداتبله کردن . [ ت َ ل َ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تبله شدن گچ یا کاهگل . برآمدن از جا. جدا شدن و ریختن .
تبلهلغتنامه دهخداتبله . [ ت َ ب َل ْ ل ُ ه ْ ] (ع مص ) ابله شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ابله و نادان شدن . (آنندراج ).
تعطرلغتنامه دهخداتعطر. [ ت َ ع َطْ طُ ](ع مص ) خویشتن را عطر برکردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). خوشبو شدن . (غیاث اللغات ). خوشبو شدن و عطرآلودن خود را. (منتهی الارب ) (آنن
ابوفراسلغتنامه دهخداابوفراس . [ اَ ف ِ ] (اِخ ) حارث بن ابی العلاء سعیدبن حمدان بن حمدون الحمدانی تغلبی بن عم ناصرالدوله و سیف الدولةبن حمدان . مولد او در سال 320 هَ . ق . بود. ثعا
تاله ورانلغتنامه دهخداتاله وران . [ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلاتزران بخش رزاب شهرستان سنندج . در 32 هزارگزی شمال خاور رزاب و 9هزارگزی باختر شوسه ٔ مریوان به سنندج واقع است . سر
تالهللغتنامه دهخداتالهل . [ هََ ل َ ] (اِخ ) از طوایف مغرب هند طبق نوشته ٔ سنگهت . رجوع به ماللهند بیرونی ص 155 شود.
تالةلغتنامه دهخداتالة. [ ل َ ] (ع اِ) خرمابن ریزه و نهال آن که بریده یا کنده بجای دیگر نشانند. ج : تال . (منتهی الارب ). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.