تطفللغتنامه دهخداتطفل . [ ت َ طَف ْ ف ُ ] (ع مص ) طفیلی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). ناخوانده به مهمانی آمدن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). طفیلی شدن . (آنندراج ) (از اق
تتفللغتنامه دهخداتتفل . [ ت َ ف ُ ] (ع اِ) ج ، تتافل . روباه یا روباه بچه . و در آن لغات است : تَفَّل ، تُتفُل ، تِتفَل ، تَتفَل ، تِتفِل ، تُتفَل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ن
تتفلهلغتنامه دهخداتتفله . [ ت َ ف َ ل ُ / ت ِ ف َ ل َ / ت ُ ف َ ل َ / ت ِ ف َ ل َ / ت ُ ف ُ ل َ ] (ع اِ) روباه ماده و یا روباه بچه ٔ ماده . (ناظم الاطباء). رجوع به تتفل شود.
تثفللغتنامه دهخداتثفل . [ ت َ ث َف ْ ف ُ ] (ع مص ) کوتاهی کردن با کسی از نیکوئیها. (شرح قاموس ). کوتاهی کردن از مکارم . (از قطر المحیط) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تجفللغتنامه دهخداتجفل . [ ت َ ج َف ْ ف ُ ] (ع مص ) خیزانیدن خروس پرهای گردن را از برای جنگ . (شرح قاموس ). دروا کردن خروس پرهای گردن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)
تحفللغتنامه دهخداتحفل . [ ت َ ح َف ْ ف ُ] (ع مص ) زدوده شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || زینت گرفتن و آراسته شدن . (منتهی الارب ). آراسته شدن . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || تحف