تضییعلغتنامه دهخداتضییع. [ ت َض ْ ] (ع مص ) ضایع کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مهمل و هیچکاره گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ا
تضییعفرهنگ مترادف و متضاد۱. اتلاف، تباهسازی، حیفومیل، ضایعسازی، هدر، ۲. هدر دادن، تلف کردن، ضایع کردن ۳. ازبین بردن، پایمال کردن
تضییع کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. هدردادن، تلف کردن، ضایع کردن ۲. از بین بردن، نابود کردن، پایمال کردن ۳. تباه ساختن ۴. حیفومیل کردن
تتییعلغتنامه دهخداتتییع. [ ت َ ] (ع مص ) بپاره ٔ نان برداشتن روغن را. (ناظم الاطباء). تیعالسمن ؛ بمعنی تاع السمن است . (منتهی الارب ) (قطر المحیط).
ترییعلغتنامه دهخداترییع. [ ت َ ] (ع مص ) فراهم آمدن قوم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || پاکیزه و افزون شدن طعام و جز آن . || پاکیزه وافزون گردانیدن طعام و جز آ
تسییعلغتنامه دهخداتسییع. [ ت َ س ْ ] (ع مص ) بکاه گل کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). گل اندودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گل اندودن دیوار. (از متن اللغة) (
تشییع کردنلغتنامه دهخداتشییع کردن . [ ت َش ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مشایعت و بدرقه کردن جنازه یا مسافر را : و آن روز که خواست که به سند رود از برادر اندرخواست که مردمان را گویند تا مرا ت
اتلاففرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ف، تضییع، اسراف، تفریط، استهلاک، فرسایش، سایش، خسران، اضمحلال ولخرجی آسیب، زوال افساد ضایعات، زباله، آشغال، فاضلاب، اگزوز
آسیبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ضربوجرح، ضایع کردن، تضییع، فرسایش، استهلاک، سایش، اتلاف، بدی، سوء استفاده صدمه، ضرب، جرح زیان، ضرر، مضرت، خسران ازالۀ بکارت آفت، بلا، فتنه،