تضمیرلغتنامه دهخداتضمیر. [ ت َ ] (ع مص ) لاغر کردن فربه را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). لاغر گردانیدن . (از اقرب الموارد). || اندک علف دادن اسبان را بعد فربهی . (منتهی الارب )
تذمیرلغتنامه دهخداتذمیر. [ ت َ ] (ع مص ) اندازه کردن کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). اندازه کردن چیزی . (المنجد). || دست در فرج اشتر کردن تا بچه نر
تزمیرلغتنامه دهخداتزمیر. [ ت َ ] (ع مص ) نای زدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از المنجد). || پر کردن مشک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از
تزميردیکشنری عربی به فارسیصداي خوک ياگراز , صداي غاز وحشي يا بوق ماشين وامثال ان , صداي تيزشيپور وبوق ياسوت , بطور منقطع شيپور زدن
تآمیرلغتنامه دهخداتآمیر. [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تأمور. (اقرب الموارد). رجوع به تامور و تأمور شود. || ج ِ تؤمور.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تؤمور شود.
تامیریسلغتنامه دهخداتامیریس . (اِخ ) یا «تامیراس » شاعر و موسیقی دان افسانه های یونان که نسبت به خدایان بی اعتنایی کرد ولی مغلوب گشت و بینایی خود را از دست داد.
تتمیرلغتنامه دهخداتتمیر. [ ت َ ] (ع مص ) بحد خرما رسیدن رطب . (منتهی الارب ) (از قطر المحیط) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || خشک کردن خرما. (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنن
تثمیرلغتنامه دهخداتثمیر. [ ت َ ] (ع مص ) بسیار کردن مال . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (از قطر المحیط) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). افزودن و بسیار کردن . (زوزنی ): هر که ...
تسقیدلغتنامه دهخداتسقید. [ ت َ] (ع مص ) لاغر گردانیدن اسب را بعد فربه کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تحمیر (متن اللغة). تضمیر. (اقرب الموارد) (المنجد).
تظمئةلغتنامه دهخداتظمئة. [ ت َ م ِ ءَ ] (ع مص ) تشنه کردن . || لاغر کردن اسب فربه را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تضمیر اسب . (از اقرب الموارد). و رجوع به تض
تقدیحلغتنامه دهخداتقدیح . [ ت َ ] (ع مص ) باریک میان کردن اسب . (زوزنی ). لاغر گردانیدن اسب را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تضمیر فرس . (از اقرب الموارد). و رجوع به
تفنیدلغتنامه دهخداتفنید. [ ت َ ] (ع مص ) به دروغ ، به ضعف ، به عجز، به جهل ، به خرفی منسوب کردن . (زوزنی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نسبت کردن کسی را به دروغ و به ضعف و خطای رأ
تآمیرلغتنامه دهخداتآمیر. [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تأمور. (اقرب الموارد). رجوع به تامور و تأمور شود. || ج ِ تؤمور.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تؤمور شود.