تضلاللغتنامه دهخداتضلال . [ ت َ ] (ع مص ) منسوب کردن کسی را به ضلالت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || بگمراهی درانداختن کسی را. || راه نیافتن بمکان شتر عقال ک
ترلاللغتنامه دهخداترلال . [ ت ِ ] (اِخ ) بلوکی است که بر جانب جنوب شهر کشمیر افتاده و اصل آن تین لال بوده زیرا که از قیمت سه لعل آنجا آباد شده و بلغت کشمیری تین ، سه را گویند و ل
تضلللغتنامه دهخداتضلل . [ ت ُ ض ُل ْ ل ِ / ت ُ ض َل ْ ل ِ ] (ع اِ) باطل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به تضلال شود.
تضاللغتنامه دهخداتضال . [ ت َ ل ل ] (ع مص ) عذر گم کردن راه آوردن . (ناظم الاطباء). ادعای ضلال کردن . (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد).
تضلیللغتنامه دهخداتضلیل . [ ت َ ] (ع مص ) تَضلال . (اقرب الموارد). بی راه خواندن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). منسوب کردن کسی را به ضلالت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الا
تضلیللغتنامه دهخداتضلیل . [ ت َ ] (ع مص ) تَضلال . (اقرب الموارد). بی راه خواندن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). منسوب کردن کسی را به ضلالت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الا
تضلللغتنامه دهخداتضلل . [ ت ُ ض ُل ْ ل ِ / ت ُ ض َل ْ ل ِ ] (ع اِ) باطل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به تضلال شود.
ترلاللغتنامه دهخداترلال . [ ت ِ ] (اِخ ) بلوکی است که بر جانب جنوب شهر کشمیر افتاده و اصل آن تین لال بوده زیرا که از قیمت سه لعل آنجا آباد شده و بلغت کشمیری تین ، سه را گویند و ل
تضاللغتنامه دهخداتضال . [ ت َ ل ل ] (ع مص ) عذر گم کردن راه آوردن . (ناظم الاطباء). ادعای ضلال کردن . (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد).