تضریبلغتنامه دهخداتضریب . [ ت َ ] (ع مص ) زدن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نوشیدن شیر دوشیده ٔ بعد آبستن . (منتهی الارب ). || نوشیدن شیر آمیخته شده
تضریبفرهنگ مترادف و متضاد۱. دوبهمزنی، سخنچینی، فتنهانگیزی، نمامی ۲. سعایت کردن، سخنچینی کردن، فتنه برانگیختن
تضریبفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. سخت زدن.۲. دوبههمزنی کردن؛ فتنه انگیختن.۳. چیزی را با چیزی دیگر مخلوط کردن.
تذریبلغتنامه دهخداتذریب . [ ت َ ] (ع مص ) تیز کردن . (تاج المصادر بیهقی ). تیز کردن شمشیر و مانند آن . (اقرب الموارد). تیز کردن شمشیر. (المنجد). تیز کردن سنان را. (منتهی الارب )
تظریبلغتنامه دهخداتظریب . [ ت َ ] (ع مص ) سخت و درشت گردیدن سم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تضریب کردنلغتنامه دهخداتضریب کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تفتین کردن . دشمنی انداختن . سخن چینی کردن : همیشه چشم نهاده بود [ بوسهل زوزنی ] تا پادشاهی بزرگ و جبار بر چاکری خشم گرفت
تتریبلغتنامه دهخداتتریب . [ ت َ ] (ع مص ) خاک آلود کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (صراح اللغة) (اقرب الموارد) (آنندراج ). خاک افشاندن بر چیزی و خاک آلود کردن آنرا. (
تثریبلغتنامه دهخداتثریب . [ ت َ ] (ع مص ) سرزنش و نکوهیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از دهار). سرزنش کردن . (ترجمان عادل بن علی ) (مجمل اللغه ) (صراح اللغه ) (فرهنگ نظام ). نکوهیدن
تجریبلغتنامه دهخداتجریب . [ ت َ ] (ع مص ) آزمودن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). اختبار و امتحان کردن از کسی یا چیزی . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از المنجد). آزمودن . (از
تحریبلغتنامه دهخداتحریب . [ ت َ ] (ع مص ) به خشم آوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ). به خشم آوردن کسی را. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || تیز کر
تضریب کردنلغتنامه دهخداتضریب کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تفتین کردن . دشمنی انداختن . سخن چینی کردن : همیشه چشم نهاده بود [ بوسهل زوزنی ] تا پادشاهی بزرگ و جبار بر چاکری خشم گرفت
اغلانیدنلغتنامه دهخدااغلانیدن . [ اُ دَ ] (مص ) سخن چینی نمودن : تضریب ؛ براغلانیدن . (از منتهی الارب ).
تخلیط کردنلغتنامه دهخداتخلیط کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) افساد. فتنه کردن . دوبهم زنی . مُضَرّبی . تضریب کردن : هرچند اگر تخلیطی کند پنهان نماند. (مجالس سعدی ). چون بر مضمون وقوف
تهریبلغتنامه دهخداتهریب . [ ت َ ] (ع مص ) بگریزانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): غرض ... از نصیحت در تهریب و تضریب