تضاؤللغتنامه دهخداتضاؤل . [ ت َ ءُ ] (ع مص ) نزار شدن . (تاج المصادر بیهقی ). نزارو حقیر و خرد و باریک شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خرد شدن . (از اقرب الموارد). || پوشید
تذاؤللغتنامه دهخداتذاؤل . [ ت َ ءُ ] (ع مص ) خرد و حقیر نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تصاغر. (المنجد) (اقرب الموارد).
تاولگویش اصفهانی تکیه ای: tâvel طاری: dâvel طامه ای: tâvel طرقی: dâvel کشه ای: toval نطنزی: tovel / tâvel
تاول زدنلغتنامه دهخداتاول زدن . [ وَ / وِ زَ دَ ] (مص مرکب ) تاول کردن . آبله برآوردن . تَنَفﱡظ. رجوع به تاوِل و تاول کردن شود.
تاول کردنلغتنامه دهخداتاول کردن . [ وَ / وِک َ دَ ] (مص مرکب ) تاول زدن . آبله کردن چنانکه جائی سوخته از بدن آدمی یا حیوانی دیگر، یا کف پای کسی که راه بسیار پیموده . رجوع به تاول و ت
تجاوللغتنامه دهخداتجاول . [ ت َ وُ ] (ع مص ) با یکدیگر بگشتن در حرب . (از اقرب الموارد)(از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): تجاولوا؛ اذا جال بعضهم علی بعض فی الحرب . (م
تداوللغتنامه دهخداتداول . [ ت َ وُ ] (ع مص ) فراگرفتن چیزی را نوبت به نوبت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). از یکدیگر دست بدست فراگرفتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || از یکدیگر
متضائللغتنامه دهخدامتضائل . [ م ُ ت َ ءِ ] (ع ص ) (از «ض ٔل »)باریک و خرد و حقیر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به تضاؤل شود.
تاول زدنلغتنامه دهخداتاول زدن . [ وَ / وِ زَ دَ ] (مص مرکب ) تاول کردن . آبله برآوردن . تَنَفﱡظ. رجوع به تاوِل و تاول کردن شود.
تاول کردنلغتنامه دهخداتاول کردن . [ وَ / وِک َ دَ ] (مص مرکب ) تاول زدن . آبله کردن چنانکه جائی سوخته از بدن آدمی یا حیوانی دیگر، یا کف پای کسی که راه بسیار پیموده . رجوع به تاول و ت
تجاوللغتنامه دهخداتجاول . [ ت َ وُ ] (ع مص ) با یکدیگر بگشتن در حرب . (از اقرب الموارد)(از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): تجاولوا؛ اذا جال بعضهم علی بعض فی الحرب . (م
تداوللغتنامه دهخداتداول . [ ت َ وُ ] (ع مص ) فراگرفتن چیزی را نوبت به نوبت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). از یکدیگر دست بدست فراگرفتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || از یکدیگر