تصویرگرلغتنامه دهخداتصویرگر. [ ت َص ْ گ َ ] (ص مرکب ) تصویرکش .مصور. (آنندراج ). و رجوع به تصویرکش و تصویر شود.
تصویرگریفرهنگ انتشارات معین( ~. گَ) (حامص .) 1 - تهیة تصاویر از عکس ، نقاشی و همانند آن . 2 - تصویرسازی .
تزویرگرلغتنامه دهخداتزویرگر. [ ت َزْ گ َ ] (ص مرکب ) مزور. غدار. حیله گر. دروغگو. دروغ پرداز : تزویرگر نیم من ، تزویرگر تو باشی زیرا که چون منی را تزویرگر شماری .منوچهری .