تصنیعلغتنامه دهخداتصنیع. [ ت َ ] (ع مص ) نیکو تربیت یافتن جاریه تا فربه شود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و از این معنی است : تصنیع الشی ٔ لتحسینه و تزیینه با
تخنیعلغتنامه دهخداتخنیع. [ ت َ ] (ع مص ) بریدن به تبر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (المنجد) (اقرب الموارد).
تصنیف کردنلغتنامه دهخداتصنیف کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نوشتن کتابی را : کتاب گلستانی تصنیف توانم کرد. (گلستان ). و رجوع به تصنیف شود.
ترنیعلغتنامه دهخداترنیع. [ ت َ ] (ع مص ) سر جنبانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حرکت دادن سر. (از اقرب الموارد) (از المنجد).
تشنیع زدنلغتنامه دهخداتشنیع زدن . [ ت َ زَ دَ ] (مص مرکب ) زشت گفتن . (آنندراج ) : ای تو قدیم میکده ، هم مستی و هم می زده تشنیعهای بیهده چون می زنی ای بدگهر. مولوی (از آنندراج ).چون
تشنیعلغتنامه دهخداتشنیع. [ ت َ ] (ع مص ) نیک زشت کردن و زشت گفتن بر کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زشت گفتن به کسی و ملامت کردن کسی را. (غیاث اللغات ). زشت گفتن به کسی . (آ
ساختنلغتنامه دهخداساختن . [ ت َ ] (مص ) بناء. بناکردن . عمارت . عمارت کردن .برآوردن . پی افکندن . بن افکندن . بنیان : دور ماند از سرای خویش و تبارنسری ساخت بر سر کهسار. رودکی .سا
سازیدنلغتنامه دهخداسازیدن . [ دَ ] (مص ) مصدر دیگری از ساختن . بنا کردن . برآوردن . پی افکندن . بنیان : بجائی که بودی همه بوم خاربسازید شهری چو خرم بهار. (شاهنامه ٔ بروخیم ج 3 ص 6
تخنیعلغتنامه دهخداتخنیع. [ ت َ ] (ع مص ) بریدن به تبر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (المنجد) (اقرب الموارد).
تصنیف کردنلغتنامه دهخداتصنیف کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نوشتن کتابی را : کتاب گلستانی تصنیف توانم کرد. (گلستان ). و رجوع به تصنیف شود.
ترنیعلغتنامه دهخداترنیع. [ ت َ ] (ع مص ) سر جنبانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حرکت دادن سر. (از اقرب الموارد) (از المنجد).