تسریحلغتنامه دهخداتسریح . [ ت َ ] (ع مص ) رها کردن . (زوزنی ). طلاق دادن زن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رهانیدن زن . (آنندراج ). طلاق دادن . (از اقرب الموارد) (از متن اللغ
تسریهلغتنامه دهخداتسریه . [ ت َ ی َ ] (ع مص ) از: («س ر و») افکندن جامه را از خود. (از اقرب الموارد). از خود افکندن چیزی را. (منتهی الارب ).
تصریحلغتنامه دهخداتصریح . [ ت َ] (ع مص ) هویدا گفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (مجمل اللغة). آشکار گفتن . (دهار). گشاده و روشن گفتن ، خلاف تعریض . (منتهی الارب ) (ناظم الاطب
تصریحفرهنگ مترادف و متضاد۱. آشکارایی، آشکارگویی، تاکید، وضوح ≠ تلمیح، تلویح ۲. آشکار گفتن، صریح بیان کردن
رَّفَثُفرهنگ واژگان قرآنبه معناي تصريح به هر سخن زشتي است که تنها در بستر زناشوئي به زبان ميآيد ، و در غير آن مورد گفتنش نفرتآور و قبيح است ، ليکن در اينجا به معناي آن الفاظ نيست بلکه
تاکيددیکشنری عربی به فارسیاظهار قطعي , تصريح , تصديق , اثبات , تاکيد , تاييد , فشار , تقلا , قوت , اهميت , مضيقه , سختي , پريشان کردن , ماليات زيادبستن , تاکيد کردن