تصدیلغتنامه دهخداتصدی . [ ت َ ص َدْ دی ] (ع مص ) پیش آمدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (زوزنی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پیش باز آمدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). پی
تسدیلغتنامه دهخداتسدی . [ ت َ س َدْ دی ] (ع مص ) بر زبر چیزی شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). ||
تصدیدلغتنامه دهخداتصدید. [ ت َ] (ع مص ) دست بر دست زدن چندان که آواز آید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دست بر دست زدن . (از اقرب الموارد). و رجوع به تصدیة و تصفیق شو
تصدیقنامهلغتنامه دهخداتصدیقنامه . [ ت َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) گواهی نامه ٔ تعلیم در دروس ابتدائی و متوسطه . (یادداشت مرحوم دهخدا).
تصدیرلغتنامه دهخداتصدیر. [ ت َ ] (ع مص ) نوشتن عنوان و صدر نامه را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دیباچه نوشتن . (غیاث اللغات ). سر نامه نوشتن . (آنندراج ). نوشتن مؤلف صدر یعنی
تصدیع دادنلغتنامه دهخداتصدیع دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) دردسر دادن : دادمش تصدیع نثر و میدهم ابرام نظم دانم ابرام مثنا برنتابد بیش از این .خاقانی .
تصدیدلغتنامه دهخداتصدید. [ ت َ] (ع مص ) دست بر دست زدن چندان که آواز آید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دست بر دست زدن . (از اقرب الموارد). و رجوع به تصدیة و تصفیق شو
تصدیقنامهلغتنامه دهخداتصدیقنامه . [ ت َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) گواهی نامه ٔ تعلیم در دروس ابتدائی و متوسطه . (یادداشت مرحوم دهخدا).
تصدیرلغتنامه دهخداتصدیر. [ ت َ ] (ع مص ) نوشتن عنوان و صدر نامه را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دیباچه نوشتن . (غیاث اللغات ). سر نامه نوشتن . (آنندراج ). نوشتن مؤلف صدر یعنی
تصدیع دادنلغتنامه دهخداتصدیع دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) دردسر دادن : دادمش تصدیع نثر و میدهم ابرام نظم دانم ابرام مثنا برنتابد بیش از این .خاقانی .
تصدیعلغتنامه دهخداتصدیع.[ ت َ ] (ع مص ) پراکنده کردن . (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). جداجدا کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || شکافتن . (زوزنی ) (ترجمان جرجا