تصبیرلغتنامه دهخداتصبیر. [ ت َ ] (ع مص ) شکیبایی فرمودن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). امر کردن کسی را به شکیبایی . (از اقرب الموارد). خواستن از کسی شکیبایی را. (منتهی ال
تثبیرلغتنامه دهخداتثبیر. [ ت َ ] (ع مص ) بازداشتن از حاجت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). حبس کردن چیزی بر کسی . (از قطر المحیط). حبس کردن . (شرح قاموس ). حبس کردن چی
تبصیرلغتنامه دهخداتبصیر. [ ت َ ] (ع مص ) تبصرة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بینا کردن . (زوزنی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ).بینا گردا
تبیرلغتنامه دهخداتبیر. [ ت َ ] (اِ) تبیره . (فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). دهل باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 145) (فرهنگ ا
تبیره زدنلغتنامه دهخداتبیره زدن . [ ت َ رَ / رِ زَ دَ ] (مص مرکب ) طبل زدن . نواختن کوس و دهل و جز آن : پذیره شدن را تبیره زدندسپاه و سپهبد پذیره شدند. فردوسی .تبیره زدندی همی چند جا
تبیرهلغتنامه دهخداتبیره . [ ت َ رَ / رِ ] (اِ) دهل بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 439). تبیر. (فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ).
تبیره زنلغتنامه دهخداتبیره زن . [ ت َ رَ / رِ زَ ] (نف مرکب ) طبال و طبل زن . (ناظم الاطباء) : رعد تبیره زن است برق کمندافکن است وقت طرب کردن است ، می خور کت نوش باد. منوچهری .تبیره
تبصیرلغتنامه دهخداتبصیر. [ ت َ ] (ع مص ) تبصرة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بینا کردن . (زوزنی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ).بینا گردا
تبیرلغتنامه دهخداتبیر. [ ت َ ] (اِ) تبیره . (فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). دهل باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 145) (فرهنگ ا
تبیره زدنلغتنامه دهخداتبیره زدن . [ ت َ رَ / رِ زَ دَ ] (مص مرکب ) طبل زدن . نواختن کوس و دهل و جز آن : پذیره شدن را تبیره زدندسپاه و سپهبد پذیره شدند. فردوسی .تبیره زدندی همی چند جا
تبیرهلغتنامه دهخداتبیره . [ ت َ رَ / رِ ] (اِ) دهل بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 439). تبیر. (فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ).
تبیره زنلغتنامه دهخداتبیره زن . [ ت َ رَ / رِ زَ ] (نف مرکب ) طبال و طبل زن . (ناظم الاطباء) : رعد تبیره زن است برق کمندافکن است وقت طرب کردن است ، می خور کت نوش باد. منوچهری .تبیره