تصاحب کردنلغتنامه دهخداتصاحب کردن . [ ت َ ح ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مالک شدن . در تصرف خود درآوردن . (ناظم الاطباء): فلان زمین مرا تصاحب کرده است . (فرهنگ نظام ). و رجوع به تصاحب شود.
تصاحبلغتنامه دهخداتصاحب . [ ت َ ح ُ ] (از ع ، مص ) مالکیت و صاحب شدگی . (ناظم الاطباء). صاحب و مالک شمردن و شدن ... این لفظ که به شکل عربی است در عربی استعمال نشده و جعل فارسی زبانان است از لفظ صاحب . (فرهنگ نظام ). در لغت بمعنی مصاحبت و دوستی است ولی معمولاً آن را از کلمه ٔ صاحب بمعنی مالک می
تصاحبtake over/takeoverواژههای مصوب فرهنگستاندر اختیار گرفتن ادارة یک شرکت با خرید بیش از 50 درصد از سهام آن
تصاحبلغتنامه دهخداتصاحب . [ ت َ ح ُ ] (از ع ، مص ) مالکیت و صاحب شدگی . (ناظم الاطباء). صاحب و مالک شمردن و شدن ... این لفظ که به شکل عربی است در عربی استعمال نشده و جعل فارسی زبانان است از لفظ صاحب . (فرهنگ نظام ). در لغت بمعنی مصاحبت و دوستی است ولی معمولاً آن را از کلمه ٔ صاحب بمعنی مالک می
تصاحبtake over/takeoverواژههای مصوب فرهنگستاندر اختیار گرفتن ادارة یک شرکت با خرید بیش از 50 درصد از سهام آن
تصاحبلغتنامه دهخداتصاحب . [ ت َ ح ُ ] (از ع ، مص ) مالکیت و صاحب شدگی . (ناظم الاطباء). صاحب و مالک شمردن و شدن ... این لفظ که به شکل عربی است در عربی استعمال نشده و جعل فارسی زبانان است از لفظ صاحب . (فرهنگ نظام ). در لغت بمعنی مصاحبت و دوستی است ولی معمولاً آن را از کلمه ٔ صاحب بمعنی مالک می
تصاحبtake over/takeoverواژههای مصوب فرهنگستاندر اختیار گرفتن ادارة یک شرکت با خرید بیش از 50 درصد از سهام آن