تشکللغتنامه دهخداتشکل . [ ت َ ش َک ْ ک ُ ] (ع مص ) صورت گرفتن چیزی . (ناظم الاطباء). (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || بعضی از میوه پخته شدن . (تاج المصادر بیهقی ). به پختن درآمدن انگور و رسیده شدن بعض آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نیم رس شدن انگور. (آنند
تشکیللغتنامه دهخداتشکیل . [ ت َ ] (ع مص ) صورت کردن آن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). صورت دادن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). تصویر چیزی . (از اقرب الموارد). شکل کشیدن . (غیاث اللغات ). || ساختگی و صورت بستگی و انتظام و ترتیب . (ناظم الاطباء). || موی پیش سر را درحضله بافتن زن ، چپ و راست .
تشکيلدیکشنری عربی به فارسیارايش , شکل , ساختمان , تشکيلا ت , احداث , صف ارايي , تشکيل , رشد , ترتيب قرارگرفتن
سیاستگرpolitician, politico 1واژههای مصوب فرهنگستانکسی که در حکومت یا یک تشکل سیاسی بهصورت حرفهای فعالیت میکند متـ . سیاستمدار
ربینواژهنامه آزاداین کلمه از دو قسمت ر + بین تشکل شده است و می توان آن را به صورت ره + بین نیز گفن ره به معنای راه و ربین به معنای کسی که راه را می داند
باشگاه عمدهفروشیwarehouse club, wholesale club, terminalواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای از افراد که در قالب یک تشکل مشخص به عمدهفروشی یک کالا یا مجموعهای محدود از کالاها، با تخفیف زیاد، به اعضای خود میپردازند
متشکللغتنامه دهخدامتشکل . [ م ُ ت َ ش َک ْ ک ِ ] (ع ص ) صورت گیرنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشکل شود.
نظریة مکانمرکزیcentral place theory, CPTواژههای مصوب فرهنگستاننظریهای در زمینة شکلگیری مکانهای استقراری بر مبنای منابع طبیعی و راههای ارتباطی و تشکلهای جمعیتی که براساس آن برخی از آنها بهصورت مکان مرکزی درمیآیند و بقیه نقش اقماری پیدا میکنند
متشکللغتنامه دهخدامتشکل . [ م ُ ت َ ش َک ْ ک َ ] (ع ص ) انگور به پختن در آمده و رسیده شده بعض آن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). انگور نیم رسیده . (ناظم الاطباء). || صورت گرفته و ساخته شده و حاصل شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به ماده ٔ قبل ش
متشکللغتنامه دهخدامتشکل . [ م ُ ت َ ش َک ْ ک ِ ] (ع ص ) صورت گیرنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشکل شود.
متشکلفرهنگ فارسی عمید۱. شکلگرفته؛ تشکیلشده.۲. [قدیمی] آنچه به شکل و صورت مخصوص درآمده باشد؛ شکلپذیر.