تشوقلغتنامه دهخداتشوق . [ ت َ ش َوْ وُ ] (ع مص ) آرزومند شدن و آرزومندی نمودن . (تاج المصادر بیهقی ). آرزومندی نمودن . (زوزنی ) (از غیاث اللغات ). ظاهر کردن شوق را و بتکلف آرزوم
تبوقلغتنامه دهخداتبوق . [ ت َ ب َوْ وُ ] (ع مص ) تبوق الوباء فی ماشیة؛ فشا فیها و انتشر کانما نفخ فیها. (اقرب الموارد). افتادن وبا در مواشی و درگرفتن آنها را. (از منتهی الارب )
تجوقلغتنامه دهخداتجوق . [ ت َ ج َوْ وُ ] (ع مص ) گردآمدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
تخوقلغتنامه دهخداتخوق . [ ت َ خ َوْ وُ ] (ع مص ) دور شدن از یکدیگر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تباعد از. (اقرب الموارد) (المنجد). || فراخ گردیدن . (منتهی الارب )
تذوقلغتنامه دهخداتذوق . [ ت َ ذَوْ وُ ] (ع مص ) چشیدن . (زوزنی ). پاره پاره چشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد): تذوقت طعم فراقه . (اقرب الم
تنشغلغتنامه دهخداتنشغ. [ ت َ ن َش ْ ش ُ ] (ع مص ) نعره زدن و گریه در سینه گردانیدن چندانکه بیهوشی نزدیک گردد، و انما یفعل ذلک تشوقاً او اسفاً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از
متشوقلغتنامه دهخدامتشوق . [ م ُ ت َ ش َوْ وِ ] (ع ص ) به تکلف ظاهر کننده شوق را و آرزومندی نماینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آرزومند و مشتاق . (ناظم الاطب
آرزومندیلغتنامه دهخداآرزومندی . [ رِ م َ ] (حامص مرکب ) شوق . اشتیاق . پویه . تعطش . بَهْش . التیاع . توق . صبابت : سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی ندا آمد که واثق شو بالطاف خداوندی
عشقیاتلغتنامه دهخداعشقیات . [ ع ِ قی یا ] (ع اِ مرکب ) ج ِ عشقیة، مؤنث عشقی . (از فرهنگ فارسی معین ). آنچه به عشق بستگی و انتساب و تعلق دارد : تاهر وصف که خواهند از فنون عشقیات و
تاج الدینلغتنامه دهخداتاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) ابن احمد دمشقی . یکی از بزرگان بنی محاسن است در نامه ٔ دانشوران از وی چنین یاد شده است : تاج الدین پسر احمد دمشقی از بنی محاسن که