تشحیذلغتنامه دهخداتشحیذ. [ ت َ ] (ع مص ) تیز کردن کارد را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تیز کردن کارد و شمشیر و جز آن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). تیز کردن . جلا دادن : نه از ت
تشذیذلغتنامه دهخداتشذیذ. [ ت َ ] (ع مص ) تنها و نادر کردن آن را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). تنها و نادر کردن کاری را. (آنندراج ).
تشریذلغتنامه دهخداتشریذ. [ ت َ ] (ع مص ) رانده و رمیده گردانیدن و پریشان و متفرق ساختن و منه : فشرذبهم من خلفهم فی قراءة الاغمش ، و ابن جنی گوید ترکیب «ش ر ذ» را در کتب لغت ندیده
تشویذلغتنامه دهخداتشویذ. [ ت َش ْ ] (ع مص ) مایل به غروب شدن آفتاب . || درگرفتن ابر آفتاب را و پوشش مانند تنک وبی آب گرداگرد آن شدن . || عمامه بر سر بستن . (منتهی الارب ) (ناظم ا
تشهیةلغتنامه دهخداتشهیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) کسی راگفتن چه آرزو کند تا ترا بدهم . (تاج المصادر بیهقی ). فا کسی گفتن ترا چه آرزو می باشد تا ترا آن بدهم . (زوزنی ). بر خواهانی چیزی
تشذیذلغتنامه دهخداتشذیذ. [ ت َ ] (ع مص ) تنها و نادر کردن آن را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). تنها و نادر کردن کاری را. (آنندراج ).
تشریذلغتنامه دهخداتشریذ. [ ت َ ] (ع مص ) رانده و رمیده گردانیدن و پریشان و متفرق ساختن و منه : فشرذبهم من خلفهم فی قراءة الاغمش ، و ابن جنی گوید ترکیب «ش ر ذ» را در کتب لغت ندیده
تشویذلغتنامه دهخداتشویذ. [ ت َش ْ ] (ع مص ) مایل به غروب شدن آفتاب . || درگرفتن ابر آفتاب را و پوشش مانند تنک وبی آب گرداگرد آن شدن . || عمامه بر سر بستن . (منتهی الارب ) (ناظم ا
تشهیةلغتنامه دهخداتشهیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) کسی راگفتن چه آرزو کند تا ترا بدهم . (تاج المصادر بیهقی ). فا کسی گفتن ترا چه آرزو می باشد تا ترا آن بدهم . (زوزنی ). بر خواهانی چیزی