تشنیالغتنامه دهخداتشنیا. [ ت ِ ن َ / ت ِ ] (اِ) تشنگی : یکی از انبیا بیست سال به گرسنیا و تشنیا و برهنیا و بلا... بسیار مبتلا بود. (کیمیای سعادت ). تا بیم آن بود که از گرسنیا و ت
تشنیعلغتنامه دهخداتشنیع. [ ت َ ] (ع مص ) نیک زشت کردن و زشت گفتن بر کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زشت گفتن به کسی و ملامت کردن کسی را. (غیاث اللغات ). زشت گفتن به کسی . (آ
تشنیعفرهنگ مترادف و متضاد۱. بدگویی، رسواسازی، شناعت، ناسزاگویی ≠ تحسین ۲. بد گفتن، رسوا ساختن، زشت شمردن
تشنیعفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهبسیاربدگفتن از کسی؛ کسی را زشت شمردن؛ عیوب کسی را آشکار کردن؛ رسوا ساختن کسی.
ترنیانلغتنامه دهخداترنیان . [ ت َ ](اِ) مصحف تریان . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). طبقی باشدکه از شاخهای بید ببافند و آنرا جهیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). سبدی و طبقی باشد پهن که از چو
تشنیرلغتنامه دهخداتشنیر. [ ت َ ] (ع مص ) عیب کردن . (زوزنی ). عیب کردن کسی را یا شنوانیدن عیب او را و رسوا کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد).
تشنیجلغتنامه دهخداتشنیج . [ ت َ ] (ع مص ) باانجوغ کردن . (تاج المصادر بیهقی ). ترنجیده ساختن پوست را. (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). تقبیض . (اقرب الموارد).
تشنیحلغتنامه دهخداتشنیح . [ ت َ ] (ع مص ) زشت گفتن بکسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تشنیع. (اقرب الموارد). و رجوع به تشنیع شود.
تشنیخلغتنامه دهخداتشنیخ . [ ت َ ] (ع مص ) خرمابن را از خار آن صاف و پاکیزه کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
گرسنیالغتنامه دهخداگرسنیا. [ گ ُ رِ ] (حامص ) گرسنگی : بیم آن بود که از گرسنیا و تشنیا بمیرد. (کیمیای سعادت ). سهل تستری گوید عمل به اخلاص آن وقت توان کرد که از چهار چیز نترسی : گ
برهنیالغتنامه دهخدابرهنیا. [ب ِ رِ ] (اِمص ) برهنگی : عمل به اخلاص آن وقت توان کرد که از چهار چیز نترسی گرسنیا و برهنیا ودرویشی و خواری . (کیمیای سعادت ). یکی از انبیا بیست سال به
ترنیانلغتنامه دهخداترنیان . [ ت َ ](اِ) مصحف تریان . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). طبقی باشدکه از شاخهای بید ببافند و آنرا جهیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). سبدی و طبقی باشد پهن که از چو
تشنیرلغتنامه دهخداتشنیر. [ ت َ ] (ع مص ) عیب کردن . (زوزنی ). عیب کردن کسی را یا شنوانیدن عیب او را و رسوا کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد).
تشنیجلغتنامه دهخداتشنیج . [ ت َ ] (ع مص ) باانجوغ کردن . (تاج المصادر بیهقی ). ترنجیده ساختن پوست را. (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). تقبیض . (اقرب الموارد).