تشمتلغتنامه دهخداتشمت . [ ت َ ش َم ْ م ُ ] (ع مص ) خائب بازگردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خائب و بدون غنیمت بازگشتن قوم . (از اقرب الموارد).
تتمتالغتنامه دهخداتتمتا. [ ت َ م َ ] (هزوارش ، اِ) به لغت زند و پازند خرس را گویند و آن جانوری باشد صحرایی که آن را گرفته دست آموز کنند. (برهان ).
تتمتاجلغتنامه دهخداتتمتاج . [ ت ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان برزرود بخش نطنز شهرستان کاشان است که در 45 هزارگزی شمال باختری نطنز و 15 هزارگزی باخترشوسه ٔ نطنز به کاشان قرار دارد آب آن
تتمتنلغتنامه دهخداتتمتن . [ ت َ م ِ ت َ ] (هزوارش ، اِ) شغال را گویند که برادر روباه است به لغت زند و پازند. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). دکتر معین در
متشمتلغتنامه دهخدامتشمت . [ م ُ ت َ ش َم ْ م ِ ] (ع ص ) خائب بازگردنده . (آنندراج ). محروم از غنیمت . (ناظم الاطباء). یقال تشمت القوم ؛ ای رجعوا خائبین بلاغنیمة. (منتهی الارب ) (
شوامتلغتنامه دهخداشوامت . [ ش َ م ِ ] (ع اِ) ج ِ شامتة. پایهای ستور و هی اسم لها. قال ابوعمرو: لاترک اﷲ له شامتة؛ ای قائمة و یقال : بات فلان بلیلةالشوامت ؛ ای بلیلة شدیدة تشمت به
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن جعفربن موسی بن یحیی بن خالدبن برمک معروف به جحظه و مکنی به ابوالحسن . ابن خلکان آرد: ابوالحسن احمدبن جعفربن موسی بن یحیی بن خالدبن بر
تتمتالغتنامه دهخداتتمتا. [ ت َ م َ ] (هزوارش ، اِ) به لغت زند و پازند خرس را گویند و آن جانوری باشد صحرایی که آن را گرفته دست آموز کنند. (برهان ).
تتمتاجلغتنامه دهخداتتمتاج . [ ت ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان برزرود بخش نطنز شهرستان کاشان است که در 45 هزارگزی شمال باختری نطنز و 15 هزارگزی باخترشوسه ٔ نطنز به کاشان قرار دارد آب آن