تشقیقلغتنامه دهخداتشقیق . [ ت َ ] (ع مص ) نیک بشکافتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). شکافتن هیزم را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). هیزم و جز آن شکافتن . (آنن
تاقیقوئیللغتنامه دهخداتاقیقوئیل . (ترکی ، اِ مرکب ) تخاقوی ئیل . (فرهنگ نظام ). سال مرغ . سال یازدهم از دوره ٔ دوازده ساله ٔ ترکی . رجوع به تخاقوی ئیل شود.
تبقیقلغتنامه دهخداتبقیق . [ ت َ ] (ع مص ) پراکنده و متفرق ساختن چیزی را. (از قطر المحیط). || پراکنده ساختن مال را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || فراوان شدن پشه در مکانی ، یا
تحقیق شدنلغتنامه دهخداتحقیق شدن . [ ت َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) محقق گردیدن . بی گمان شدن . آشکارا شدن و به حقیقت پیوستن : تحقیق شد که ناصرخسرو غلام اوست آنکو بگویدش که دو گوهر چه گوهرند
تحقیق ماللهندلغتنامه دهخداتحقیق ماللهند. [ ت َ قی ق ُل ِل ْ هَِ ] (اِخ ) یکی ازتألیفات گرانبهای ابوریحان محمدبن احمد بیرونی خوارزمی (362 - 440 هَ . ق .) بزرگترین دانشمند و ریاضی دان مشر
jarringدیکشنری انگلیسی به فارسیjarring، لرزیدن صدای ناهنجار، طنین انداختن، اثر نامطلوب باقی گذاردن، مرتعش شدن، تصادف کردن، ناجور بودن، نزاع کردن، تکان دادن، لرزاندن
تشققلغتنامه دهخداتشقق . [ ت َ ش َق ْ ق ُ ] (ع مص ) شکافته شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). شکافته شدن هیزم . (منتهی الارب ) (ناظم ا
بشکافتنلغتنامه دهخدابشکافتن . [ ب ِ ت َ ] (مص ) ترکیدن . کفیدن . چاک شدن . شکافته شدن . تفتیق . (زوزنی ). تفلیق . (زوزنی ). انشقاق . تشقیق . رجوع بشکافتن شود : می خورم تا چو مار بش
تاقیقوئیللغتنامه دهخداتاقیقوئیل . (ترکی ، اِ مرکب ) تخاقوی ئیل . (فرهنگ نظام ). سال مرغ . سال یازدهم از دوره ٔ دوازده ساله ٔ ترکی . رجوع به تخاقوی ئیل شود.
تبقیقلغتنامه دهخداتبقیق . [ ت َ ] (ع مص ) پراکنده و متفرق ساختن چیزی را. (از قطر المحیط). || پراکنده ساختن مال را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || فراوان شدن پشه در مکانی ، یا
تحقیق شدنلغتنامه دهخداتحقیق شدن . [ ت َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) محقق گردیدن . بی گمان شدن . آشکارا شدن و به حقیقت پیوستن : تحقیق شد که ناصرخسرو غلام اوست آنکو بگویدش که دو گوهر چه گوهرند