تشعثلغتنامه دهخداتشعث . [ ت َ ش ع ْ ع ُ ] (ع مص ) پراکنده شدن و شاخ شاخ شدن . (تاج المصادر بیهقی ). پراکنده و پریشان شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تفرق قوم . (
تشعیثلغتنامه دهخداتشعیث . [ ت َ ] (ع مص ) پراکنده کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). پریشان کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دور کردن و دفع
تشعیثفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. (ادبی) در عروض، حذف یکی از دو متحرک در وتد مجموع چنانکه از فاعلاتن، فاعاتن یا فالاتن بماند و مفعولن بهجایش بگذارند و آن را مشعث گویند.۲. [قدیمی] پراکنده کر
jouncedدیکشنری انگلیسی به فارسیمتشکرم، تکان خوردن، تکان دادن، دست انداز داشتن، بشدت بالا و پایین پریدن
jounceدیکشنری انگلیسی به فارسیاز بین بردن، تکان خوردن، تکان دادن، دست انداز داشتن، بشدت بالا و پایین پریدن
تشعثلغتنامه دهخداتشعث . [ ت َ ش ع ْ ع ُ ] (ع مص ) پراکنده شدن و شاخ شاخ شدن . (تاج المصادر بیهقی ). پراکنده و پریشان شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تفرق قوم . (
تشعیثلغتنامه دهخداتشعیث . [ ت َ ] (ع مص ) پراکنده کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). پریشان کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دور کردن و دفع
تشعبلغتنامه دهخداتشعب . [ ت َ ش َع ْ ع ُ ] (ع مص ) پراکنده شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شاخ شاخ گردیدن راه و درخت . (م
متشعثلغتنامه دهخدامتشعث . [ م ُ ت َ ش َع ْ ع ِ ] (ع ص ) پراکنده و پریشان . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آلوده شده ٔ بگرد و خاک . (ناظم الاطبا