تزنیملغتنامه دهخداتزنیم . [ ت َ ] (ع مص ) وکیل مخاصمت فرستادن بسوی کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کسی را به دشمنی کسی برانگیختن . (از متن اللغة) (المنجد) (اقرب ا
تشزنلغتنامه دهخداتشزن . [ ت َ ش َزْ زُ ] (ع مص ) سخت شدن و درشت گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اشتداد. (اقرب الموارد). || راست درایستادن با کسی در خصومت و جز
تزنیملغتنامه دهخداتزنیم . [ ت َ ] (ع مص ) وکیل مخاصمت فرستادن بسوی کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کسی را به دشمنی کسی برانگیختن . (از متن اللغة) (المنجد) (اقرب ا
تشزنلغتنامه دهخداتشزن . [ ت َ ش َزْ زُ ] (ع مص ) سخت شدن و درشت گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اشتداد. (اقرب الموارد). || راست درایستادن با کسی در خصومت و جز
تشزینلغتنامه دهخداتشزین . [ ت َ ] (ع مص ) بر زمین زدن : شزن صاحبه تشزیناً؛ بر زمین زد او را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تشزن شود.
درشت گردیدنلغتنامه دهخدادرشت گردیدن . [ دُ رُ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) درشت گشتن . درشت شدن . خشن شدن . زبر گشتن . خشانة. خشن . خُشنة. خشونة. کَذّ. کَنَت . مَخشنة. (منتهی الارب ): اًقسان
متشزنلغتنامه دهخدامتشزن . [ م ُ ت َ ش َزْ زِ ] (ع ص ) آماده ٔ چیزی . (منتهی الارب ). برپا و آماده شونده جهت خصومت . (آنندراج ). مهیا و آماده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). |