ترزنقلغتنامه دهخداترزنق . [ ت َ زَ ن َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان خان اندبیل است که در بخش مرکزی شهرستان هروآباد و در 9500گزی جنوب باختری هروآباد و دوهزارگزی شوسه ٔ هروآباد به میانه
تزندقلغتنامه دهخداتزندق . [ ت َ زَ دُ ] (ع مص ) ملحد شدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). زندیق شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموار
تزنیقلغتنامه دهخداتزنیق . [ ت َ ] (ع مص ) بر عیال خود در نفقه تنگی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تنگ گرفتن بر عیال خود بر اثر بخل یا فقر. (از متن اللغة) (از اق
تشزنلغتنامه دهخداتشزن . [ ت َ ش َزْ زُ ] (ع مص ) سخت شدن و درشت گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اشتداد. (اقرب الموارد). || راست درایستادن با کسی در خصومت و جز
ترزنقلغتنامه دهخداترزنق . [ ت َ زَ ن َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان خان اندبیل است که در بخش مرکزی شهرستان هروآباد و در 9500گزی جنوب باختری هروآباد و دوهزارگزی شوسه ٔ هروآباد به میانه
تزندقلغتنامه دهخداتزندق . [ ت َ زَ دُ ] (ع مص ) ملحد شدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). زندیق شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموار
تزنیقلغتنامه دهخداتزنیق . [ ت َ ] (ع مص ) بر عیال خود در نفقه تنگی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تنگ گرفتن بر عیال خود بر اثر بخل یا فقر. (از متن اللغة) (از اق
تشزنلغتنامه دهخداتشزن . [ ت َ ش َزْ زُ ] (ع مص ) سخت شدن و درشت گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اشتداد. (اقرب الموارد). || راست درایستادن با کسی در خصومت و جز
زندقةلغتنامه دهخدازندقة.[ زَ دَ ق َ ] (ع اِمص ) زندیقی . اسم است تزندق را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال : عنده زندقة. (اقرب الموارد). زندقه .