تشریف داشتنواژهنامه آزادحضور داشتن . این کلمه را از جهت اکرام و احترام گویند:فلان در آن مجلس تشریف داشتند که این حادثه پیش آمد. - || حرمت داشتن . فخر داشتن . بزرگی داشتن:تشریف شهادت ز دم تیغ تو داریم فرض است در ارواح طواف جسد ما. طالب آملی (از آنندراج ).
تسرفلغتنامه دهخداتسرف . [ ت َ س َرْ رُ ] (ع مص ) مکیدن و خوردن (کشف اللغات ) (آنندراج ). اگر درست باشد قلب ترشف است . و یا تصحیف آن .
تشرفلغتنامه دهخداتشرف . [ ت َ ش َرْ رُ ] (ع مص ) شرف جستن . (زوزنی ). بزرگ پنداشتن و بزرگ منش گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || دارای شرف شدن خانه . || شرف یافتن کسی از غیر خود. (از اقرب الموارد). || شرف دانستن ، یقال : تشرف بکذا؛ ای عده شرفاً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء
تصریفلغتنامه دهخداتصریف . [ ت َ ] (ع مص ) گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (معجم اللغة) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). برگردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دگرگون ساختن و تشدید برای مبالغه است . (از اقرب الموارد). || تصرف دادن کسی را در کار. (منتهی الارب ) (از اق
تشریفلغتنامه دهخداتشریف . [ ت َ ] (ع مص ) بزرگوار کردن . بزرگ قدر گردانیدن . (از اقرب الموارد). بزرگداشت . بزرگ داشتن . بزرگوار داشتن . حرمت داشتن . (یادداشت مرحوم دهخدا) : بوبشر تبانی رحمه اﷲ هم امام بزرگ بودو به روزگار سامانیان ، و ساخت زر داشت و بدان روزگار این تشریف
تشریففرهنگ فارسی عمید۱. شریف گردانیدن؛ بزرگ داشتن؛ بلند کردن؛ بزرگوار نمودن.۲. (اسم) خلعت.⟨ تشریف آوردن: (مصدر لازم) آمدن. Δ بهصورت احترامآمیز برای شخص دیگری به کار میرود.⟨ تشریف بردن: (مصدر لازم) رفتن Δ بهصورت احترامآمیز برای شخص دیگری به کار برده میشود.⟨ تشریف
تشریفلغتنامه دهخداتشریف . [ ت َ ] (ع مص ) بزرگوار کردن . بزرگ قدر گردانیدن . (از اقرب الموارد). بزرگداشت . بزرگ داشتن . بزرگوار داشتن . حرمت داشتن . (یادداشت مرحوم دهخدا) : بوبشر تبانی رحمه اﷲ هم امام بزرگ بودو به روزگار سامانیان ، و ساخت زر داشت و بدان روزگار این تشریف
تشریففرهنگ مترادف و متضاد۱. خلعت، مژدگانی ۲. حضور ۳. بزرگداشت ≠ خوارداشت، تحقیر ۴. شرف دادن، شریف گردانیدن
تشریففرهنگ فارسی عمید۱. شریف گردانیدن؛ بزرگ داشتن؛ بلند کردن؛ بزرگوار نمودن.۲. (اسم) خلعت.⟨ تشریف آوردن: (مصدر لازم) آمدن. Δ بهصورت احترامآمیز برای شخص دیگری به کار میرود.⟨ تشریف بردن: (مصدر لازم) رفتن Δ بهصورت احترامآمیز برای شخص دیگری به کار برده میشود.⟨ تشریف
تشریفلغتنامه دهخداتشریف . [ ت َ ] (ع مص ) بزرگوار کردن . بزرگ قدر گردانیدن . (از اقرب الموارد). بزرگداشت . بزرگ داشتن . بزرگوار داشتن . حرمت داشتن . (یادداشت مرحوم دهخدا) : بوبشر تبانی رحمه اﷲ هم امام بزرگ بودو به روزگار سامانیان ، و ساخت زر داشت و بدان روزگار این تشریف
تشریففرهنگ مترادف و متضاد۱. خلعت، مژدگانی ۲. حضور ۳. بزرگداشت ≠ خوارداشت، تحقیر ۴. شرف دادن، شریف گردانیدن