تشرفلغتنامه دهخداتشرف . [ ت َ ش َرْ رُ ] (ع مص ) شرف جستن . (زوزنی ). بزرگ پنداشتن و بزرگ منش گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || دارای شرف شدن خانه . || شرف ی
پابوسلغتنامه دهخداپابوس . (مص مرکب مرخم ، اِ مص مرکب ) پای بوس . تشرف بخدمت . پا بوسیدن . (غیاث اللغات ). زیارت : به پابوس علی بن موسی الرضا علیه السلام مشرف شدن . || (نف مرکب )