تشرلغتنامه دهخداتشر.[ ت َ ش َ ] (اِ) عتاب . توپ . پرخاش . گفتاری درشت با آوازی بلند و تهدید کسی را. (یادداشت مرحوم دهخدا).
تشرفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهسخنی که از روی خشم به کسی گفته شود؛ پرخاش؛ عتاب. تشر زدن: (مصدر لازم) [عامیانه] به حالت تشر با کسی حرف زدن.
تشر زدنلغتنامه دهخداتشر زدن . [ ت َ ش َ زَ دَ ] (مص مرکب ) توپیدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). عتاب کردن . پرخاش کردن . و رجوع به تشر شود.
تشر زدنلغتنامه دهخداتشر زدن . [ ت َ ش َ زَ دَ ] (مص مرکب ) توپیدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). عتاب کردن . پرخاش کردن . و رجوع به تشر شود.