تشبیرلغتنامه دهخداتشبیر. [ ت َ ] (ع مص ) اندازه کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). با شَبر سنجیدن . (از متن اللغة). تقدیر کردن چیزی . (اقرب الموارد) (از المنجد). || بزرگ داشتن
تبشیرلغتنامه دهخداتبشیر. [ ت َ ] (ع مص ) خبری دادن که در آن شادمانی بود. (تعریفات جرجانی ). مژدگان دادن . (تاج المصادر بیهقی ). مژدگانی دادن . (زوزنی ). مژده دادن . (منتهی الارب
تبیرلغتنامه دهخداتبیر. [ ت َ ] (اِ) تبیره . (فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). دهل باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 145) (فرهنگ ا
تبیره زدنلغتنامه دهخداتبیره زدن . [ ت َ رَ / رِ زَ دَ ] (مص مرکب ) طبل زدن . نواختن کوس و دهل و جز آن : پذیره شدن را تبیره زدندسپاه و سپهبد پذیره شدند. فردوسی .تبیره زدندی همی چند جا
تشبرلغتنامه دهخداتشبر. [ ت َ ش َب ْ ب ُ ] (ع مص ) بزرگ شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مطاوعه تشبیر؛ بمعنی تعظیم . (از متن اللغة). تعظم ، یقال : شبَّره فتشبَّر؛ ای عظَّمه ُ
تبشیرلغتنامه دهخداتبشیر. [ ت َ ] (ع مص ) خبری دادن که در آن شادمانی بود. (تعریفات جرجانی ). مژدگان دادن . (تاج المصادر بیهقی ). مژدگانی دادن . (زوزنی ). مژده دادن . (منتهی الارب
تبیرلغتنامه دهخداتبیر. [ ت َ ] (اِ) تبیره . (فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). دهل باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 145) (فرهنگ ا