تشاوظلغتنامه دهخداتشاوظ. [ ت َ وُ ] (ع مص ) با هم دشنام دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).یکدیگر را دشنام دادن و تشاتم . (از متن اللغة). دشنام دادن به یکدیگر. (از ا
تشایظلغتنامه دهخداتشایظ. [ ت َ ی ُ ] (ع مص ) همدیگر را دشنام دادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تشاوظ. (متن اللغة). و رجوع به تشاوظ شود.
تشاورلغتنامه دهخداتشاور. [ ت َ وُ ] (ع مص ) مشورت کردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). کنکاش کردن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). تداول رأی و مشورت . (از مت
تشاوسلغتنامه دهخداتشاوس . [ ت َ وُ ] (ع مص ) نگریستن بگوشه ٔ چشم از تکبر یا غضب و رخساره کژ کردن در آن حال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). از گوشه ٔ چشم نگریستن از کب
تشاوشلغتنامه دهخداتشاوش . [ ت َ وُ ] (ع مص ) درآمیخته شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اختلاط قوم . (از متن اللغة). تهاوش . (اقرب الموارد) (المنجد). صاغانی گوید: ک
تشاوللغتنامه دهخداتشاول . [ ت َ وُ ] (ع مص ) به نیزه و جز آن بسوی یکدیگر حمله کردن در جنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد).
تشایظلغتنامه دهخداتشایظ. [ ت َ ی ُ ] (ع مص ) همدیگر را دشنام دادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تشاوظ. (متن اللغة). و رجوع به تشاوظ شود.
متشاوظلغتنامه دهخدامتشاوظ. [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) با هم دشنام دهنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مر یکدیگر را لعنت کننده و دشنام دهنده . (ناظم الاطباء). و رجوع
تشاورلغتنامه دهخداتشاور. [ ت َ وُ ] (ع مص ) مشورت کردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). کنکاش کردن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). تداول رأی و مشورت . (از مت
تشاوسلغتنامه دهخداتشاوس . [ ت َ وُ ] (ع مص ) نگریستن بگوشه ٔ چشم از تکبر یا غضب و رخساره کژ کردن در آن حال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). از گوشه ٔ چشم نگریستن از کب
تشاوشلغتنامه دهخداتشاوش . [ ت َ وُ ] (ع مص ) درآمیخته شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اختلاط قوم . (از متن اللغة). تهاوش . (اقرب الموارد) (المنجد). صاغانی گوید: ک