ترسگینلغتنامه دهخداترسگین . [ ت َ ] (ص مرکب ) خائف از خدا. متقی . زاهد. || خائف . ترسنده . بیم زده . وحشت زده : کی مار ترسگین شود و گربه مهربان گر موش ، ماژوموژ کند گاه درهمی .(من
تسجیحلغتنامه دهخداتسجیح . [ ت َ ](ع مص ) تعریض کردن کسی را بسخن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || بانگ کردن کبوتر. (از متن اللغة).
تسایرلغتنامه دهخداتسایر. [ ت َ ی ُ ] (ع مص ) با هم رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || زایل شدن خشم از کسی . (از متن اللغة) (از اقرب
تسایفلغتنامه دهخداتسایف . [ ت َ ی ُ ] (ع مص ) با یکدیگر شمشیر زدن . (زوزنی ). با هم شمشیر زدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تضارب با شمشیر. (از متن اللغة) (از اقرب
تسایللغتنامه دهخداتسایل . [ ت َ ی ُ ] (ع مص ) روان شدن مایع. (زوزنی ). روان شدن لشکر از هر جهت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). روان شدن گروهی از لشکریان یا گروهی از ا
تسگلغتنامه دهخداتسگ . [ ت ِ ] (اِ) پولی از همه خردتر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || کوچکترین قسمتی از چیزی : باجی تسگی بده ، یا باجی تسگم ده ؛ تعبیری مثلی است و از آن نکوهش کسی
ترسگینلغتنامه دهخداترسگین . [ ت َ ] (ص مرکب ) خائف از خدا. متقی . زاهد. || خائف . ترسنده . بیم زده . وحشت زده : کی مار ترسگین شود و گربه مهربان گر موش ، ماژوموژ کند گاه درهمی .(من
تسجیحلغتنامه دهخداتسجیح . [ ت َ ](ع مص ) تعریض کردن کسی را بسخن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || بانگ کردن کبوتر. (از متن اللغة).
تسایرلغتنامه دهخداتسایر. [ ت َ ی ُ ] (ع مص ) با هم رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || زایل شدن خشم از کسی . (از متن اللغة) (از اقرب
تسایفلغتنامه دهخداتسایف . [ ت َ ی ُ ] (ع مص ) با یکدیگر شمشیر زدن . (زوزنی ). با هم شمشیر زدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تضارب با شمشیر. (از متن اللغة) (از اقرب