تسکین دادنلغتنامه دهخداتسکین دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) آرام دادن . تسلی دادن . ملایم کردن . (ناظم الاطباء) : یک چیز مانده است که اگر آن کرده آید به عاجل الحال این کار را لختی تسکین
تسکین دادندیکشنری فارسی به انگلیسیallay, alleviate, appease, assuage, comfort, ease, lull, mitigate, mollify, palliate, placate, quell, quiet, quieten, ranquillize, relieve, salve, smooth, solac
تسکین دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی تسکین دادن، بهبود دادن، آب برآتش زدن، سبک کردن، بار ازدوش کسی برداشتن دلداری دادن کمک کردن، یاری دادن، همکاری نمودن
propitiateدیکشنری انگلیسی به فارسیفریب دادن، تسکین دادن، خشم را فرو نشاندن، استمالت کردن، خشم کسی را فرونشاندن
propitiatingدیکشنری انگلیسی به فارسیمعافیت دادن، تسکین دادن، خشم را فرو نشاندن، استمالت کردن، خشم کسی را فرونشاندن