تسکین دادنلغتنامه دهخداتسکین دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) آرام دادن . تسلی دادن . ملایم کردن . (ناظم الاطباء) : یک چیز مانده است که اگر آن کرده آید به عاجل الحال این کار را لختی تسکین توان داد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 329).به ذکا کرد ملک ر
تسکین دادندیکشنری فارسی به انگلیسیallay, alleviate, appease, assuage, comfort, ease, lull, mitigate, mollify, palliate, placate, quell, quiet, quieten, ranquillize, relieve, salve, smooth, solace, subdue, tranquilize
تسکین دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی تسکین دادن، بهبود دادن، آب برآتش زدن، سبک کردن، بار ازدوش کسی برداشتن دلداری دادن کمک کردن، یاری دادن، همکاری نمودن
تسکنلغتنامه دهخداتسکن . [ ت َ س َک ْ ک ُ ] (ع مص ) بیچاره شدن .(تاج المصادر بیهقی ). درویش شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مسکین شدن . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || مانند مسکین گشتن : تسکین الرجل ؛ اذا تشبه بالمسکین . (منتهی الارب ). مانند مسکین گشتن . (از ناظم الاطباء)
تسکینلغتنامه دهخداتسکین . [ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رودبار که در بخش معلم کلایه ٔ شهرستان قزوین و بر 54 هزارگزی باختر معلم کلایه و 30 هزارگزی راه عمومی قرار دارد. کوهستانی و سردسیر است و 59</s
تسکینلغتنامه دهخداتسکین . [ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طارم علیا که در بخش سیردان شهرستان زنجان و 36 هزارگزی شمال باختری سیردان و سر راه عمومی مالرو طارم بالا به منجیل قرار دارد. کوهستانی و سردسیر است و 264 تن سکنه دارد. آ
تسکینلغتنامه دهخداتسکین . [ ت َ ] (ع مص ) بیارامانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). آرام دادن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از کشاف اصطلاحات الفنون ). ساکن و آرام قرار دادن کسی را. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). با لفظ دادن و کردن مستعمل . (آنندراج ). سکون و عدم حر
تشکنلغتنامه دهخداتشکن . [ ت َ ک َ] (اِخ ) دهی از دهستان سماق ، بخش چگنی شهرستان خرم آباد. کوهستانی و معتدل است و 480 تن سکنه دارد. آب آن از سراب رفسنجان و محصول آنجا غلات و لبنیات است و مردم آنجا به زراعت و گله داری اشتغال دارند. و در چادر و خانه ساکنند. (از
تسکینلغتنامه دهخداتسکین . [ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رودبار که در بخش معلم کلایه ٔ شهرستان قزوین و بر 54 هزارگزی باختر معلم کلایه و 30 هزارگزی راه عمومی قرار دارد. کوهستانی و سردسیر است و 59</s
تسکینلغتنامه دهخداتسکین . [ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طارم علیا که در بخش سیردان شهرستان زنجان و 36 هزارگزی شمال باختری سیردان و سر راه عمومی مالرو طارم بالا به منجیل قرار دارد. کوهستانی و سردسیر است و 264 تن سکنه دارد. آ
تسکینلغتنامه دهخداتسکین . [ ت َ ] (ع مص ) بیارامانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). آرام دادن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از کشاف اصطلاحات الفنون ). ساکن و آرام قرار دادن کسی را. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). با لفظ دادن و کردن مستعمل . (آنندراج ). سکون و عدم حر
تسکینلغتنامه دهخداتسکین . [ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رودبار که در بخش معلم کلایه ٔ شهرستان قزوین و بر 54 هزارگزی باختر معلم کلایه و 30 هزارگزی راه عمومی قرار دارد. کوهستانی و سردسیر است و 59</s
تسکینلغتنامه دهخداتسکین . [ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طارم علیا که در بخش سیردان شهرستان زنجان و 36 هزارگزی شمال باختری سیردان و سر راه عمومی مالرو طارم بالا به منجیل قرار دارد. کوهستانی و سردسیر است و 264 تن سکنه دارد. آ
تسکینلغتنامه دهخداتسکین . [ ت َ ] (ع مص ) بیارامانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). آرام دادن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از کشاف اصطلاحات الفنون ). ساکن و آرام قرار دادن کسی را. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). با لفظ دادن و کردن مستعمل . (آنندراج ). سکون و عدم حر