تسویهلغتنامه دهخداتسویه . [ ت َ س ْ ی َ ] (ع اِ) تسویة. مأخوذ از عربی ، راست کردگی و درست کردگی و برابری . (ناظم الاطباء).
تسویهفرهنگ مترادف و متضاد۱. برابر، تساوی ≠ نابرابر ۲. مساوی ۳. یکسان سازی، تسویت ۴. برابر کردن، مساوی ساختن، راست کردن، مساوی کردن، یکسان کردن ۵. تصفیهحساب
تصویحلغتنامه دهخداتصویح . [ ت َص ْ ] (ع مص ) خشک گردانیدن آفتاب نبات را. (تاج المصادر بیهقی ). خشک گردانیدن نبات را. (زوزنی ). خشک ساختن گیاه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم
تسویةلغتنامه دهخداتسویة. [ ت َ س ْ ی َ ] (ع مص ) از: («س و ء») عیب کردن کسی را و منسوب به بدی کردن و بد گفتن . (منتهی الارب ). و رجوع به تسوئة و تسوی ٔ شود.
تسویةلغتنامه دهخداتسویة. [ ت َ س ْ ی َ ] (ع مص ) راست کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). راست و برابر کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ) (ناظم
تسویه دادنلغتنامه دهخداتسویه دادن . [ ت ِ س ْ ی َ دَ ] (مص مرکب ) آراستن و درست کردن و سازمان دادن : سلطان لشکر را تعبیه داد و قلب و جناحین را تسویه . (جهانگشای جوینی ).
تسویه دادنلغتنامه دهخداتسویه دادن . [ ت ِ س ْ ی َ دَ ] (مص مرکب ) آراستن و درست کردن و سازمان دادن : سلطان لشکر را تعبیه داد و قلب و جناحین را تسویه . (جهانگشای جوینی ).
تسویةلغتنامه دهخداتسویة. [ ت َ س ْ ی َ ] (ع مص ) از: («س و ء») عیب کردن کسی را و منسوب به بدی کردن و بد گفتن . (منتهی الارب ). و رجوع به تسوئة و تسوی ٔ شود.
تسویةلغتنامه دهخداتسویة. [ ت َ س ْ ی َ ] (ع مص ) راست کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). راست و برابر کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ) (ناظم
aspiratingدیکشنری انگلیسی به فارسیتسویه حساب، با نفس تلفظ کردن، از حلق اداء کردن، خالی کردن، بیرون کشیدن