تسوکلغتنامه دهخداتسوک . [ ت َ ] (اِ) تسو: ابر شهر، دارای ... و چهار طسوج (معرب از تسوک پهلوی ، در فارسی تسو) یعنی محل است . ریوند یکی از آن چهار طسوج است . (یشتها ج 2 ص 330) و ر
تسوکلغتنامه دهخداتسوک . [ ت َ س َوْ وُ ] (ع مص ) مسواک کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد).
تصوکلغتنامه دهخداتصوک . [ ت َ ص َوْ وُ ] (ع مص ) آلوده شدن به سرگین خود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تاسوکیلغتنامه دهخداتاسوکی . (اِخ ) محلی کنار دوراهی حرمک به زابل میان گردی چاه و شهرسوخته در 37500 گزی دوراهی حرمک واقع است .
تاوکلغتنامه دهخداتاوک . [ وَ ] (اِ) خر و گاو جوان را گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ) (از لسان العجم شعوری ج 1 ورق 281)(از شرفنامه ٔ منیری ). تاول . (فرهنگ جهانگیری ) (شرفنا
تبوکلغتنامه دهخداتبوک . [ ت َ ] (اِ) طبقی باشد بر مثال دف . بقالان مأکولها در آنجا کنند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 259) . بمعنی اخیر تبوراک (تبنگ ) است . (فرهنگ جهانگیری ). طبق پ
تسولغتنامه دهخداتسو. [ ت َ ] (اِ) پهلوی تسوک و معرب آن طسوج (محل و ناحیه ) یشتها ج 2 ص 330 ح بنقل از ایرانشهر مارکوارت ص 74 (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به تسوک شود. || مقدار
متسوکلغتنامه دهخدامتسوک . [ م ُ ت َ س َوْ وِ ](ع ص ) مسواک کننده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسوک شود.
استخداملغتنامه دهخدااستخدام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خدمت خواستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). اختدام . (منتهی الارب ). خدمت خواستن . خادم خواستن . بچاکری و خادمی گرفتن . برای خدمت