جگریلغتنامه دهخداجگری . [ ج ِ گ َ ] (ص نسبی ) کنایه از رنگ سیاه که بسرخی زند. (آنندراج ). || کنایت از خونین : نداشتم بتو رنگی جز آنکه در شب وصل ز زهرچشم تو شد طفل اشک من جگری .
نادرشاه افشارلغتنامه دهخدانادرشاه افشار. [ دِ هَِ اَ ] (اِخ ) سرسلسله ٔ پادشاهان افشاریه ٔ ایران است . وی در 28 محرم سال 1100 هَ . ق . درناحیه ٔ دستگرد از توابع دره گز متولد شد، پدر او ا
indomitableدیکشنری انگلیسی به فارسیغیر قابل تحمل، سرکش، تسخیر ناپذیر، رام نشدنی، سخت، غیر قابل فتح، تسلط ناپذیر
uncompromisingدیکشنری انگلیسی به فارسیبدون تردید، غیر قابل انعطاف، قطعی، مصالحه ناپذیر، تسلیم نشو، سخت ناسازگار، تمکین ندادنی