تسلللغتنامه دهخداتسلل . [ ت َ س َل ْ ل ُ ] (ع مص ) از میان گروهی بدرآمدن . (تاج المصادر بیهقی ). بیرون آمدن از میان گروهی . (زوزنی ). پنهان بیرون آمدن از میان چیزی یا عام است .
تثلللغتنامه دهخداتثلل . [ ت َ ث َل ْ ل ُ ] (ع مص ) ویران گردیدن خانه . (قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تبلللغتنامه دهخداتبلل . [ ت َ ب َل ْ ل ُل ْ ] (ع مص ) ابتلال . (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب ). تر شدن . (تاج المصادر بیهقی ). تر گردیدن . || به شدن از بیماری . (از ا
تجلللغتنامه دهخداتجلل . [ ت َ ج َل ْ ل ُ ] (ع مص ) برستور نشستن . (زوزنی ). برآمدن بر چیزی . || گرفتن معظم چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط) (اقرب الموارد). ||
تحلللغتنامه دهخداتحلل . [ ت َ ح َل ْ ل ُ ] (ع مص ) استثنا کردن در سوگند. (تاج المصادر بیهقی ). تحلل در یمین ؛ استثنا کردن در سوگند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقر
تخلللغتنامه دهخداتخلل . [ ت َخ َل ْ ل ُ ] (ع مص ) به میان گروهی در شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). درآمدن در میان کسان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (المنجد). در میان قوم
يَتَسَلَّلُونَفرهنگ واژگان قرآنآهسته و مخفیانه خود را بیرون می کشند (کلمه تسلل به معناي اين است که کسي خود را از زير بار و تکليفي به طور آرام بيرون بکشد ، که ديگران نفهمند ،یا که کسي خود را ا
پیوستگیلغتنامه دهخداپیوستگی . [ پ َ / پ ِ وَ ت َ / ت ِ ] (حامص ) حالت و چگونگی پیوسته . شحشح . مقابل گشادگی . مقابل جدائی و بین . مقابل گسستگی و انفصال : و کیفیت هر اندامی و گردانی
تبلللغتنامه دهخداتبلل . [ ت َ ب َل ْ ل ُل ْ ] (ع مص ) ابتلال . (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب ). تر شدن . (تاج المصادر بیهقی ). تر گردیدن . || به شدن از بیماری . (از ا
تجلللغتنامه دهخداتجلل . [ ت َ ج َل ْ ل ُ ] (ع مص ) برستور نشستن . (زوزنی ). برآمدن بر چیزی . || گرفتن معظم چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط) (اقرب الموارد). ||